فایلوو

سیستم یکپارچه همکاری در فروش فایل

فایلوو

سیستم یکپارچه همکاری در فروش فایل

پاورپوینت مدل رشد خطی

پاورپوینت مدل رشد خطی
پاورپوینت مدل رشد خطی - پاورپوینت مدل رشد خطی



پاورپوینت مدل رشد خطی
اساس مطالعات شهری – منطقه ای و فضایی را بررسی های جمعیتی در شاخص های مختلف جمعیت ئر گذشته،حال و آینده تشکیل می دهد. بنابراین پیش بینی جمعیت در برنامه ریزی اقتصادی، اجتماعی، کالبدی و … اولین گام در برنامه ریزی است. برای برآورد جمعیت مدل های مختلفی وجود دارد. از انواع مختلف مدل های جمعیتی هر کدام ویژگی های خاص خود را دارندکه انتخاب نوع مدل و استفاده از آن در درجه اول به اطلاعات موجود در زمان و سپس به هدفبرنامه ریزی بستگی دارد.

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : docx

تعداد صفحات : 8

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 688 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

پاورپوینت مسجدجامع گوهرشاد مشهد

پاورپوینت مسجدجامع گوهرشاد مشهد
پاورپوینت مسجدجامع گوهرشاد مشهد - پاورپوینت مسجدجامع گوهرشاد مشهد



پاورپوینت مسجدجامع گوهرشاد مشهد
فایل پاورپوینت معرفی و آشنایی با مسجدجامع گوهرشاد مشهد،در حجم۲4 اسلاید قابل ویرایش.
بخشی از متن:
مسجدجامع گوهرشادمشهد مسجدی درجنوب بارگاه امام رضا(ع) درشهرمشهداست. این مسجد باتوجه به نقشه ساختمانی درزمره ی مساجد ۴ ایوانی است. مسجدگوهرشاددارای یک صحن وسیع و۴ایوان بزرگ در ۴ طرف وتعداد۲۲ غرفه و۶طاق نمادرطرفین ایوان مقصوره و۲۸درورودی ازصحن به طرف شبستان ها و۷شبستان در۴ طرف و۱گنبدفیروز گون وبزرگ و۲مناره درطرفین ایوان قبله است. صحن مسجد تقریبا مربع بوده وازجنوب به شمال در حدود ۵۵ متر واز شرق به غرب در حدود ۵۰ متر است. کف صحن اکنون باسنگ های خلج در ابعاد مختلف فرش شده است.
.
فهرست مطالب :
معرفی مسجد معماری مسجد ایوان های مسجد تزئینات و کتیبه های مسجد
کتیبه های قرآن گنبد مسجد محراب مسجد کتیبه های اسما الهی
کتیبه های اشعار فارسی کیتبه حدیثی و دعایی جمع بندی
این فایل با فرمت پاورپوینت در 24 اسلاید قابل ویرایش تهیه شده است.

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : docx

تعداد صفحات : 24

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 315 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

پاورپوینت مسجد جامع ارومیه

پاورپوینت مسجد جامع ارومیه
پاورپوینت مسجد جامع ارومیه - پاورپوینت مسجد جامع ارومیه



پاورپوینت مسجد جامع ارومیه
فایل پاورپوینت آشنایی با طرح مرمت ابنیه تاریخی(مسجد جامع ارومیه)،در حجم33 اسلاید قابل ویرایش.
بخشی از متن:
ارومیّه یکی از کلان‌شهرهای ایران، مرکز استان آذربایجان غربی و شهرستان ارومیه در شمال غربی ایران که در منطقه آذربایجان واقع شده است. این شهر طبق سرشماری سال ۱۳۹۰ با ۶۶۷٬۴۹۹ نفر جمعیت، دهمین شهر پرجمعیت ایران و دومین شهر پرجمعیت منطقهٔ شمال‌غرب ایران به‌شمار می‌آید. ارومیه با ۱۳۳۲ متر ارتفاع در غرب دریاچه ارومیه، در دامنه کوه سیر و در میان دشت ارومیه قرار گرفته است. هوای ارومیه در تابستان نسبتاً گرم ودر زمستان سرد می‌باشد. مسجد جامع یکی از آثار کهن و قدیمی شهر تاریخی ارومیه است و در خیابان اقبال قرار دارد. این مسجد از بناهای نیمه دوم سده هفتم هجری قمری می باشد. این مسجد در میان بازار قدیمی شهر واقع شده و یکی از ارکان اصلی بافت قدیمی شهر است. این مسجد دارای صحن بزرگ و شبستان آجری وسیع می باشد که قسمت اصلی وسط آن با گنبدی بلند پوشیده شده است. برخی از محققان معتقدند این بنا ابتدا آتشکده بود و بعد از تسلط مسلمین ویران شد و سپس در قرن هفتم هـ. ق بر روی آن مسجدی ساخته شد. به اعتقاد این گروه از محققان سبک تزیینات، گچبری‌‌ها، ستون بندی‌‌ها و طاق‌‌های مسجد عیناً شبیه به سبک معماری سلجوقیان است.
فهرست مطالب : معرفی شهرستان ارومیه مسجد جامع ارومیه نقشه موقعیت جغرافیایی عکس های قبل و بعد مرمت بخش های مختلف مسجد نورگیر تطبیق پلان و مصالح به کار رفته در گذشته و بعد از مرمت گزارشات اجمالی مرمت و حفاظت بنا آسیب شناسی پیشنهادات مرمت این فایل با فرمت پاورپوینت در33اسلاید قابل ویرایش تهیه شده است.

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : docx

تعداد صفحات : 33

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 2166 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

پاورپوینت مسجد ساوه

پاورپوینت مسجد ساوه
پاورپوینت مسجد ساوه - پاورپوینت مسجد ساوه



پاورپوینت مسجد ساوه

در بیرون از مسجد فعلی در گوشه شبستان شمالی مسجد مناره ای به ارتفاع
حدود14 متر وجود دارد که تماما از اجرساخته شده ودر سه جهت جنوبی وشرق وغرب ان تزیینات اجری وکتیبه های اجری وجود دارد. درصورت بررسی باستان شناسانه درباغ شمالی می توان ارتباط صحیح ومنطقی این مناره را با مسجد مشخص ساخت.
در قسمت پایین منار جمله«لا نبی بعد محمد»سه بار به خط کوفی
بنائی با اجر نوشته شده است.
درزیر حاشیه دو کتیبه ای وجود داشته که به خط ثلث بوده است.
روی این کتیبه احتمالا نام سازنده منار را نوشته بوده اند مکه در حال حاضر فقط کلمه«بسعی» روی منار باقی مانده است.برروی حاشیه دوم منار کتیبه ای به خط کوفی وبا اجر که روی ان جملات زیر نوشته شده است وجود دارد: بسم الله الرحمن الرحیم... {غیاث الدنیا والدین ابی شجاع محمد ابن ملکشاه سنه اربع وخمسائه تاریخ روی منار 504 هجری را نشان می دهد.

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : docx

تعداد صفحات : 19

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 4307 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

نمایشنامه رویا بازی در 21 صفحه ورد قابل ویرایش

نمایشنامه رویا بازی
نمایشنامه رویا بازی - نمایشنامه رویا بازی در 21 صفحه ورد قابل ویرایش



نمایشنامه رویا بازی در 21 صفحه ورد قابل ویرایش
اشخاص نمایش: سه دانشجوی دختر هستند که به ترتیب نقشهای زیر را ایفا می کنند: دانشجوی تئاتر: همسر حاکم – زن. دانشجوی ریاضی: مرد راهزن عاشق – پیرمرد – حاکم دوّم. دانشجوی ادبیات: حاکم – دختر راهزن – پیرزن – شاعر بزرگ. «صحنة اوّل» * ( مکان اتاق پذیرایی یک خانه را نشان می دهد که متعلق به سه دانشجوی دختر است. در طی نمایش این مکان تبدیل به قصر حاکم، کنار دروازة یک شهر، کوچه باغ و اتاقی در یک مهمانخانه می شود. این اتاق پذیرایی دو ورودی دارد، یکی در سمت راست که دری شیشه ای است و دیگری در سمت چپ. در ابتدای نمایش یک نور موضعی آبی رنگ داریم که در آن دختر دانشجوی تئاتر را می بینیم که مشغول نوشتن متن نمایشی است و پس از نوشتن آن را به صدای بلند می خواند) دختر: صحنه تاریک است و ما بازیگران را می بینم که همه پشت به صحنه نشسته اند. با شروع نمایش صدای آه و ناله و فریاد زنی به گوش می رسد. به همراه صدای زن صدای بقیه را می‌شنویم که می گویند: عجله کنید، زود باشید، اون احتیاج به کمک داره، الان بچه به دنیا می آید و … در میان هیاهو صدای خشن مردی نیز شنیده می شود که مرتب به دیگران امر و نهی می کند. هیاهو به تدریج اوج می گیرد و به دنبال آن صدای فریاد زن که جیغی دردناک می کشد. صدای گریة بچه که متولد شده، فریاد شادی اطرافیان و سکوت. نور موضعی وسط صحنه روشن می شود و یکی از بازیگران برمی گردد و شروع به روایت داستان می کند … (دختر به نوشتن ادامه می دهد. در این هنگام دختر دانشجوی ادبیات وارد می شود و به کنار او می‌رود) دانشجوی ادبیات: تموم نشد؟ دانشجوی تئاتر: نه، تازه شروع شده. دانشجوی ادبیات: موضوع ات چیه؟ دانشجوی تئاتر: هنوز هیچی، دارم همینجوری می نویسم ببینم به کجا می رسم. دانشجوی ادبیات: حالا چی نوشتی؟ دانشجوی تئاتر: بذار برات بخونم. (توضیح صحنة بالا را برایش می خواند و ادامه می دهد) اینجا راوی شروع میکنه: سالیانی دراز پیش از این در شهری حاکمی بود که از نداشتن فرزند رنج می برد و سبب این بی‌فرزندی همسر او بود. با آنکه همسر حاکم بارها از وی خواسته بود که جدا شود اما حاکم به دلیل علاقة بیش از حد به وی این خواهش را اجابت نکرد. پس از مدتی پروردگار نظر لطفش را بر آنها افکند و آن دو صاحب پسری شدند و بسیار از این حادثه خشنود گشتند. نور عمومی صحنه روشن می شود، بازیگران را می بینیم که مجلس جشن و سرور حاکم را برپا می‌کنند و حاکم را می بینیم که از شدت خوشحالی و مستی تلوتلو می خورد و نقش زمین می‌شود. همسرش به یکی از درباریان فرمان می دهد که او را بلند کنند و از آنجا ببرند. نور عمومی خاموش شده و نور موضعی روشن می شود. راوی ادامه می دهد: امّا این خوشی دیری نپائید چرا که مدتی پس از به دنیا آمدن پسر حاکم، بلایی به مانند طاعون بر شهر نازل شد و تمامی مردم شهر از آن در رنج و عذاب شدند. حاکم به فکر چاره افتاد اما سودی نبخشید. چرا که همة درباریان از علاج آن عاجز ماندند. روزها از پی هم می گذشتند و این بلیه همچنان نازل بود تا اینکه مردم شهر به ستوه آمدند و شکایت به نزد حاکم بردند … . (دختر در هنگام خواندن متوجه نمی شود که صدایش اوج گرفته تا اینکه یکمرتبه با صدای دانشجوی ریاضی که وارد صحنه شده به خود می آید) دانشجوی ریاضی: نصف شبه ها؟ یه کمی یواشتر. دانشجوی تئاتر: ببخشید، معذرت می خوام، یکهو احساساتی شدم صدام رفت بالا. دانشجوی ریاضی: خدا رو شکر تا چند وقت دیگه درس ات تموم میشه از شرت راحت می شیم. (می ر‌ود) دانشجوی تئاتر: اینهم که غیر از غُر زدن کار دیگه ای بلد نیست. دانشجوی ادبیات: به دل نگیر، ادامه شو بخون. دانشجوی تئاتر: ادامه شو ننوشتم. باشه بقیه اش برای فردا. (ورقها را جمع می کند و به همراه دانشجوی ادبیات از صحنه خارج می شوند. به محض خروج آنها نور موضعی آبی رنگ خاموش شده و نور پشت در شیشه ای روشن می شود. دختر را می‌بینیم که روی تختش می خوابد و دوباره شروع به خواندن می کند. صدای او رفته رفته فید می شود. با فید شدن صدای او نور پشت در شیشه ای هم خاموش می شود و صحنة بعد آغاز می شود که در واقع رویای دختر است از ادامه نمایشنامه اش) «صحنة دوّم» (از این صحنه به بعد رویای دختر آغاز می شود. همان اتاق پذیرایی را می بینیم که حالا تبدیل به یک قصر شبیه قصرهای یونان باستان شده است. صحنه تاریک است و صدای ضجه و ناله به گوش می رسد. در قسمتی از صحنه نور موضعی روشن می شود و ما دانشجوی تئاتر را می بینیم که در لباس همسر یک حاکم یونانی نشسته و به صداها گوش می دهد. در همین هنگام دانشجوی ادبیات در لباس حاکم وارد می شود.) حاکم: تو نخوابیدی؟ همسر حاکم: نمی تونم بخوابم. حاکم: این صداها چیه؟ همسر حاکم: نمی شنوی؟ صدای شیون و زاری مردم شهره. حاکم: خُب به من چه. برای چی اینجا اومدن ناله می کنن؟ همسر حاکم: کجا باید برن؟ تو حاکم شهرشونی، فقط تویی که می‌ تونی مشکل اونها رو حل کنی. حاکم: بله کاملاً درسته، منم الان مشکلشونو حل می کنم، الان دستور می دم همة اونهایی رو که اومدن اینجا بکشن. همسر حاکم: اونوقت برای همیشه حکومتت رو از دست میدی. حاکم: چی کار می تونم بکنم؟ همسر حاکم: عقلت رو به کار بنداز، اگه این بلا سر ما اومده بود چی؟ اگه … اگه … پسرمون گرفتار شده بود چی؟ حاکم: هر کاری به فکرم می رسیده کردم. همه از حل این مشکل عاجز موندن، اطباء، حکما، دانشمندا، فیلسوفها، سران سپاهی، خوابگزارها و حتی پیشگوها … پیشگوها … پیشگوها … . (در این هنگام دانشجوی ریاضی را می بینیم که در لباسی سیاه وارد می شود و خود را پیشگو معرفی می کند. با آمدن او حاکم و همسرش ساکت می شوند) پیشگو: من پیشگو هستم. میدانم آنچه را که در آینده اتفاق خواهد افتاد. پس بدان ای حاکم که چارة این بلا در دست پسر توست. حاکم و همسرش: پسر ما؟ پیشگو: آری، او باید بمیرد. اوست که با به دنیا آمدنش چنین بلایی را آورده، ای حاکم به تو می‌گویم که این پسر جز بدبختی و ننگ برای تو ارمغانی ندارد. اگر زنده بماند در جوانی تو را خواهد کشت و حکومتت را غصب خواهد کرد. ای مردم بدانید و آگاه باشید که تنها با مرگ این پسر بلا از بین خواهد رفت. پس اگر خواهان سعادتید او را بکشید. (پیشگو می رود. حاکم و همسرش حیران می مانند. صدای فریاد و شیون مردم شهر بلندتر می‌‌شود و جملاتی از قبیل بکشیدش، اون نباید زنده بمونه. اون باید کشته بشه و … در میان ضجه ها به گوش می رسد) حاکم: تو هم شنیدی؟ همسر حاکم: بله شنیدم. حاکم: نظرت چیه؟ همسر حاکم: بکشش. حاکم: پسرمون رو؟ همسر حاکم: نه احمق، پیشگو رو. حاکم: نمی تونم. همسر حاکم: برای چی؟ برای تو که صادر کردن فرمان قتل کاری نداره. حاکم: اون یه پیشگوئه. مردم همه حرفشو باور کردن. صداها رو نمی شنوی؟ همسر حاکم: بله می شنوم. ولی از قرار معلوم خود تو هم حرفشو باور کردی. واقعاً که تو یه احمقی. حاکم: کجا داری می ری؟ همسر حاکم: تو نظر من رو پرسیدی منم گفتم، دیگه هم حرفی نداریم که بزنیم. (همسر حاکم خارج می شود. به محض خروج او صدای فریادها بلندتر می شود گوئی که شورشی در گرفته است. حاکم مدتی به صداها گوش می دهد و بعد از صحنه خارج می شود. پس از مدتی کوتاه برمی گردد و او را می بینیم که در دستهایش هندوانه و چاقویی است. حاکم می‌خواهد با چاقو ضربه ای به هندوانه بزند که همسرش وارد می شود و به محض دیدن او در این وضعیت فریادی می کشد. حاکم وحشت می کند) حاکم: تو که منو ترسوندی. همسر حاکم: چی کار داری می کنی؟ حاکم: اون باید بمیره. همسر حاکم: تو این مزخرفات رو باور کردی؟ حاکم: یعنی تو باور نمی کنی؟ همسر حاکم: من مثل تو اینقدر احمق نیستم. حاکم: این از حماقت توئه که این همه بدبختی رو به چشم نمی بینی، بلایی که سر همه اومده. همسر حاکم: این بلا علتش چیز دیگه ایه. حاکم: مثلاً چی؟ همسر حاکم: نمی دونم. فقط اینو می دونم که تو خرافاتی هستی. حاکم: خرافات؟ اگه این بچه بزرگ شه و حکومت منو غصب کنه چی؟ همسر حاکم: نمی دونستم ارزش حکومت نکبتی تو از زندگی پسر من بیشتره. حاکم: اون بچه پسر من هم هست. همسر حاکم: اگه بود به مرگش راضی نمی شدی، خرافاتی. حاکم: صداها رو می شنوی؟ همة مردم خواهان مرگش هستن. پیشگو به همه گفته که علّت این بلا به دنیا اومدن این بچه است. این بچه باید کشته بشه. همسر حاکم: امکان نداره، من این اجازه رو بهت نمیدم، باید از روی جنازة من رد بشی. حاکم: مطمئن باش که این کار رو می کنم. (با یکدیگر درگیر می شوند. حاکم ضربه ای به هندوانه می زند. از بیرون صدای فریادها شدیدتر می شود - به نظر می رسد که عده ای به قصر حمله کرده اند - حاکم از صحنه خارج می شود و لحظه ای بعد صدای فریاد او به گوش می رسد که ظاهراً نشان از کشته شدن او دارد. فریادها به یکباره قطع می شود – سکوت – نور عمومی خاموش شده و نور موضعی روی هندوانه روشن می‌شود. همسر حاکم به طرف هندوانه چاقو خورده می رود و آن را در آغوش می گیرد): همسر حاکم: من از تو دوری نه توانم دگر کز تو صبوری نه توانم دگر (در این هنگام پیشگو وارد می شود) پیشگو: من از تو دوری نه توانم دگر کز تو صبوری نه توانم دگر (با چاقو تکه ای از هندوانه را می برد. قسمتی از آن را به همسر حاکم می دهد و قسمتی دیگر را برای خودش برمی دارد. در حین خوردن دیالوگهای زیر بین آنها ردوبدل می شود) همسر حاکم: خیلی از دیدنت خوشحال شدم!؟ مرد: چون می دونستم خوشحال می شی اومدم … (نقاب صورتش را کنار می زند. همسر حاکم وحشت می کند) همسر حاکم: تو … . مرد: فکر نمی کردی منو ببینی؟ همسر حاکم: نه، ولی تو … چه جوری … . مرد: گفته بودم که برمی گردم، نقشه ای کشیدم … و دیدی که چقدر خوب عملی شد. خوشحال نیستی؟ همسر حاکم: باید خوشحال باشم؟ «صحنة سوّم» * {اتاقی در یک مهمانسرا که تزئینات آن مانند خانه های ژاپنی است. زن مشغول جا به جا کردن وسایلش است و همچنین شعری می خواند. در همین هنگام دانشجوی ادبیات در هیئت پیرزنی وارد می شود که لباسش مانند کیمونوهای ژاپنی است. پیرزن تا تمام شدن شعر هیچ صحبتی نمی‌کند ولی به محض تمام شدن شعر خواندن دختر او را تشویق می کند.} پیرزن: چقدر عالی، چقدر قشنگ. زن: متشکرم. پیرزن: شما یه شاعر هستین؟ زن: بعضی وقتها شعر میگم. پیرزن: واقعاً متأسفم. زن: برای چی؟ پیرزن: اگه از اول می دونستم که شما یه شاعر هستین هیچوقت این اتاق رو بهتون نمی دادم. زن: ولی من خودم اینجا رو انتخاب کردم. پیرزن: اینجا اتاقهای بهتری هم داریم. زن: مادرجون، من اینجا خیلی راحتم. پیرزن: اگر کاری داشتین حتماً بهم بگین، براتون انجام می دم. زن: مادرجون، چرا مردم این شهر اینقدر به شعرا احترام می ذارن؟ پیرزن: به خاطر اینکه در نظر مردم ما هر کسی نمی تونه شعر بگه.کاش شما یه مرد بودی. زن: برای چی؟ من که با زن بودنم مشکلی ندارم. پیرزن: نه، از اون جهت نگفتم، من این حرف رو به این خاطر زدم چون تا چند وقت دیگه یه مشاعره اینجا برگزار می شه که فقط مردها می تونن شرکت کنن. زن (با خودش): شنیده بودم ولی فکر نمی کردم فقط مردها بتونن شرکت کنن. (رو به پیرزن): حالا چرا فقط مردها؟ پیرزن: از قدیم اینجوری رسم بوده. زن: مادرجون، راسته که میگن جایزه این مشاعره اینه که برنده هر چی آرزو کنه بهش بدن؟ پیرزن: بله دخترم، هر چی که آرزو کنه. حتی اگه حکومت یه شهر رو بخواد. زن: حتی اگه حکومت یه شهر رو بخواد؟ چقدر عالی … اما نه چقدر حیف شد. پیرزن: بله دخترم برای همینه که گفتم کاش تو یه مرد بودی. اونوقت توی این مشاعره شرکت می‌کردی حتی اگه پسر هم بودی می تونستی. اگه پسر بودی … پسر بودی… (می رود) زن: من حالا هم می تونم پسر باشم … من باید توی این مشاعره شرکت کنم … (شروع به تعویض لباس می کند و خود را به هیئت پسری در می آورد) اینجا دربار حاکم است و روز مشاعره فرا رسیده من پسری می شوم و به مشاعره راه می یابم. این حاکم است (دانشجوی ریاضی در لباس حاکم که لباسی شبیه ایرانیان قدیم است وارد می شود. نقابی نیز بر صورت دارد) و این نیز شاعر بزرگ است (دانشجوی ادبیات در لباس شاعر بزرگ (لباس ایرانیان قدیم) وارد می شود) که همه را شکست داده و حال با من رقابت می کند که آخرین نفرم. اوه خداوندا من او را یک بار شکست داده ام، کمکم کن که این بار نیز پیروز شوم. (شاعر بزرگ و دختر مشاعره را آغاز می کنند و مشاعره آنها در حقیقت دیالوگهای زیر است که بین آنها رد و بدل می شود) شاعر بزرگ: خدای بزرگی چه می بینم، آیا حریفم این است؟ زن: تو در مقابل من ذره ای بیش نیستی. شاعر بزرگ: یکه به دو کردن با من بی فایده است. من تو را شکست می دهم. زن: من نیز تو را شکست خواهم داد. شاعر بزرگ: دلم گواهی می دهد که تو را قبلاً دیده ام. زن: من نیز تو را دیده ام و شکستت داده ام. شاعر بزرگ: مرا؟ زن: آری تو را. شاعر بزرگ: ای پسرک دروغگوی هرزه، تو مرا شکست داده ای؟ زن: یکبار. شاعر بزرگ: روا نیست در بارگاه حاکم دروغ بر زبان آورده شود. زن: دیر زمانی از پیروزی من مقابل تو نگذشته است. فراموش کرده ای؟ شاعر: یاد ندارم. زن: من به یادت می آورم. تو از زنی شکست خوردی. شاعر: یاوه گو. زن: وای بر تو که خود را به حماقت زدی، به یاد بیاور که سالها پیش به شهری آمدی در جوار این شهر و چند روزی میهمان حاکم آنجا بودی. در بزمی با شعرای آن شهر مشاعره کردی و همه را شکست دادی. آنگاه لاف زدی که برای من حریفی نیست. همسر حاکم این شنید و درخواست مشاعره با تو را کرد و در آخر این او بود که تو را شکست داد. به من نگاه کن، این چهره برای تو آشنا نیست؟ من همسر همان حاکم هستم. تو از من شکست خوردی. شاعر بزرگ: من اعلام می کنم که این زن برنده مشاعره است … (از صحنه خارج می شود). زن (رو به حاکم): شنیده ام جایزة برنده این مشاعره اینه که هر چی آرزو کنه بهش بدن مگه نه؟ (حاکم سرش را به علامت تأیید تکان می دهد) من هم آرزویی دارم. (در اینجا شروع به پرده‌خوانی می کند)

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : doc

تعداد صفحات : 21

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 24 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل