فایلوو

سیستم یکپارچه همکاری در فروش فایل

فایلوو

سیستم یکپارچه همکاری در فروش فایل

مقاله نگاهی به علم از دیدگاه قرآن و احادیث در 34 صفحه ورد قابل ویرایش

مقاله نگاهی به علم از دیدگاه قرآن و احادیث
مقاله نگاهی به علم از دیدگاه قرآن و احادیث - مقاله نگاهی به علم از دیدگاه قرآن و احادیث در 34 صفحه ورد قابل ویرایش



مقاله نگاهی به علم از دیدگاه قرآن و احادیث در 34 صفحه ورد قابل ویرایش

فهرست مطالب مقدمه علم در قرآن ارزش علم اهمیت علم جایگاه علم آثار برکات علم انواع علم بهترین علم منابع چکیده این مجموعه که پیش رویتان قرار دارد،‌ کاری است تحقیقاتی در مورد علم، این مقاله تحقیقاتی علم را از منظر قرآن و احادیث و روایات مورد بررسی قرار داده است. همه ما می دانیم که علم و دانش از اهمیت و جایگاه ویژه ای در دین و آئین ما برخوردار می‎باشد آیات فراوان و احادیث و روایات زیادی در این مورد نقل شده است؛ از طرف دیگر علم و دانش استوارترین وسیله ای است که امور اجتماعی و وضعیت زندگی ما را به خوبی اداره می‌کند و بر آدمی لازم است که تا آن جا که توانایی دارد در این راه قدم بگذارد و از این نعمت الهی که به ما ارزانی شده به نحوه شایسته بهره ببرد. به همین خاطر هدف این مجموعه اینست که تا جایی که امکان دارد جایگاه و ارزش و اهمیت علم را از طریق آیات و روایات و همچنین احادیث برای خوانندگان آشکار سازد. این مقاله از هفت قسمت تشکیل شده است و در هر قسمت آیات و احادیث مربوط به آن نقل شده است. به عنوان مثال قسمت اول در مورد علم در قرآن است. در این قسمت آیاتی از قرآن کریم که مربوط به علم می‎شود جمع آوری شده است و در این بخش نوشته شده است و یا مثلاً در قسمت جایگاه علم، احادیث و روایات مربوط به این بخش از منابع مختلفی جمع آوری شده است و در این قسمت نوشته شده است. در واقع هدف کلی این مجموعه این بوده است که علم که اینهمه در موردش تأکید شده است را از جنبه های مختلف به خوانندگان عزیز بشناسد. این چند جمله چکیده ای بود در مورد معرفی این مجموعه مقاله که انشاء ا… مطالعه خواهید کرد. مقدمه علم چیست؟ اگر به ظاهر کلمه نگاه کنیم از سه حرف ساده تشکیل شده است. اما همین کلمه ساده در خودش معنای وسیع و گسترده ای دارد. علم در فرهنگ دهخدا به معنای دانستن، تعیین کردن، دریافتن، ادراک، استوار کردن، انفاق، معرفت دقیق و با دلیل بر کفیات مهینه و یا حضور معلوم نزد عالم، دانست و یقین، معرفت و هر چیز دانسته، دانش و آگاهی و معرفت و شناسائی، هنر، فضل، به کار رفته است. در فرهنگ دهخدا در بعد از معنای علم سخنانی از شاعران و بزرگان ادبی در این مورد بیان شده که به اختصار چند مورد از آنها را ذکر می کنیم. مثلاً ابوالفضل بیهقی گفته: ما را از علم خویش بهره دادی و هیچ چیز دریغ نداشتی تا دانا شدیم. یا در کتاب کلیله و دمنه آمده است، طلب علم و ساختن توشه آخرت از مهماتست خواجه عبدا… انصاری می‌گوید: علم بر سرتاج است و مال بر گردن غل ... در فرهنگ دهخدا علم آموختن به معنای تعلیم دادن دانش، یاد دادن علم به دیگران آمده است. در ادامة این مطلب سنائی شاعر بزرگ گفته است و چو علم آموختی از حرص آنکه ترس،‌ کاندر شب- چو دزدی با چراغ آید،‌ گزیده تر برد کالا. در فرهنگ دهخدا علم دارای تقسیمات زیادی است که به چند نمونه از آنها به صورت فهرست وار اشاره می‌کنم. علم احجار، علم اخلاق، علم ادب،‌ علم ادیان، علم استخراج (بیان احکام به واسطه قواعد نجومی یا رملی)، علم انشاء (مطالب را نیکو و فصیح نوشتند)، علم اندازه (هندسه)، علم با کار (علمی که عمل شود)، علم بدیع، علم بلاغت هر چند مورد دیگر، … اگر بخواهیم همة آنها را ذکر کنیم در اینجا نمی گنجد. علم در فرهنگ معین هم علاوه بر معناهایی که در فرهنگ دهخدا آمده است به معنای ادراک مطابق یا حصول صور اشیا نزد عقل چه آنکه نفس معلوم باشد که علم حضوری است و یا به واسطة معلوم باشد که علم حصولی است. علم نوریست مقتبس از مشکات نبوت در دل بنده مؤمن که بدان راه یابد بخدای یا به کار خدای یا به حکم خدای. علم در فرهنگ معین هم تقسیمات به خصوصی دارد که به چند نمونه از آنها در ذیل اشاره شده است. - آخرت (علمی که به فساد بودن فاسد نشود و آن علم تأمین سعادت آخرویست)، - اجمالی (علم به اشیا در مقام اجمال)، سیر اخلاق (علم اخلاق)، - ادنی (علم طبیعی)، - اعلی (علم الهی)، - اقوال (علم به قواعد سخن گفتن، - برهان (علم منطق) و … اما خود علم در زبان فارسی و عربی بود و معنای متفاوت به کار برده می‎شود و غفلت از این دو نوع کاربرد اغلب به مطالعاتی عظیم انجامیده است، 1- معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است به همه دانستینها صرف نظر از نوع آنها علم می گویند و عالم کسی را می گویند که جاهل نیست. مطابق این معنا اخلاق، ریاضیات، فقه، دستور زبان، مذهب، زیست شناسی و نجوم همه علم اند و هر کس یک یا چند رشته از آنها را بداند عالم دانسته می‎شود. خداوند به این معنا عالم است، یعنی نسبت به هیچ امری جاهل نیست و برای او مسأله مجهولی وجود ندارد. محتوای قرآن به این معنا علمی است یعنی که مجموعه یی از دانستنی هاست و هر کس آنها را بداند عالم به قرآن است. همه فقها عالم اند و هر کس از خدا و صفات و افعال او آگاهی داشته باشد نیز عالم است، دیده می‎شود که در دین معنای علم در برابر جهل قرار می‎گیرد، کلمه KNOWLEDGE در انگلیسی CONNALSSANCE در فرانسه معادل این معنای علم اند. 2- کلمه علم در معنای دوم منحصراً اگر بدانستنی هایی اطلاق می‎شود که از طریق تجربه مستقیم حسی بدست آمده باشند. علم در اینجا در برابر جهل قرار نمی گیرد بلکه در برابر همة دانستنیها قرار می‎گیرد. که مستقیماً از آزمون حسی برنمی خیزند. اخلاق (دانش خوبی ها و بدیها) متافیزیک (دانش احکام و عوارض هستی مطلق) عرفان (تجارب درونی و شخصی) منطق (ابزار هدایت فکر)، فقه، اصول، بلاغت و … همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرار می گیرند. و همه به این معنا غیرعلمی اند. کلمه science در انگلیسی و فرانسه معادل این معنای علم اند. دیده می‎شود که علم در این معنای بخشی از علم به معنای اول را تشکیل می‎دهد و به سخن دیگر علم تجربی نوعی از انواع دانستنیهای بسیاری است که در اختیار بشر می‎تواند قرار گیرد. رشد علم به معنای دوم عمدتاً از آغاز دوره‌ی رنسانس به بعد است در حالیکه علم به معنای مطلق آگاهی (معنای اول) تولدش با تولد بشریت هم آغاز است. این بود مختصری از معنای علم در دو زبان فارسی و عربی. حالا که معنای علم تا حدودی روشن شده ببینیم که چرا علم تا این اندازه در دین ما و در قرآن از اهمیت والایی برخوردار است. و اینهمه آیه و حدیث در مورد آن آمده است. خدای متعال دانش را سبب کلی برای آفرینش همه عالم علوی و منطقی قرار داده و این اندازه از جلالت و فخر در حق دانش کافی است که خدای در کتاب حکمش از نظر بینائی و یادآوری ارباب معرفت می فرماید و خدا کسی است که هفت آسمان را ایجاد فرموده، و از زمین مانند آسمان آفریده، و امر خود را میان آنها فرو فرستاد، تا بدانید که خدا بهر چیزی توانا است و دانش او بهر چیزی احاطه دارد، همین آیه بر شرافت علم کافی است، بویژه علم توحید که اساس هر علم و مدار هر دانش است،‌ خدای متعال دانش را بالاترین شرافت و بزرگترین عزت برای فرزند آدم قرار داده و نخستین سنتی که پس از آفرینش و ظهور او از کتم عدم بیضا و نور وجود است نهاده نعمت دانش است، چنانچه د سورة علق که اولین سورة منازلة پیمبر اوست می فرماید: (إقرا اسم ربک الذی خلق،‌ خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذی عَلم بالقلم، نیکو تدبر کن چگونه افتتاح فرموده کتاب خود را که باطلی در او نیست و از جانب حکیمی فرو فرستاده شده که شبهه در کلام او راه ندارد به نعمت ایجاد، از آن پس نعمت دانش را بر بشر خوانده، و اگر نعمت و منتی بعد از نعمت ایجاد بالاتر از دانش بوده، خدای بدین نعمت بزرگ اختصاص نمی داد و در این آیه علاوه بر آنکه حسن براعت و دقائق معانی و حقایق بلاغت را مراعات فرموده، نور هدایت و راه دلالت به صراط مستقیم را منوط به علم دانسته. خدای متعال در قرآن میان نعمت دسته جمع فرموده خبیث، طبیب، کور و بینا، تاریکی و روشنی، بهشت و دوزخ، گرمی و سردی، و هرگاه تفسیر این موضوع را با تدبر درک کنی خواهی فهمید که مراد از همه علم است. خداوند پیغمبر خود را با آنکه در علم و حمت به بینهایت رسیده بود مأمور به تقاضای علم و دانش فرموده که در سورة طه آیه 113 به این موضوع اشاره فرموده (و قُل ربِّ زدنی عِلما) این چند جمله اندکی بود از فضیلت علم و دانش که خدای متعال در قرآن بیان فرموده. اما تنها در قرآن اشاره نشده بلکه در احادیث پیامبر اکرم (ص)، ائمه معصومین (علیهم السلام) به این مورد تائید فراوان شده است در زیر به چند نمونه از این احادیث به اختصار پرداخته شده است. پیغمبر اکرم فرموده: اگر در حق هر کس خدای متعال آهنگ خیر و نیکی عطا فرماید او را فقیه در دین نماید. همچنین در جای دیگر می فرماید: فراگرفتن دانش سنت است بر هر مرد مسلمان. صفوان بن عسال گفت خدمت پیغمبر (ص) مشرف شدم آن حضرت در مسجد جلوس داشت و بر برد قرمز رنگی تکیه فرموده بود، عرض کردم آمدم دانش فراگیرم، فرمود آفرین به طالب دین، زیرا طالب علم را فرشتگان به بالهای خود احاطه کنند، سپس بعضی از آنها بر بعضی دیگر از کثرت محبتی که به دانش دارند بالا روند تا به آسمان دنیا رسند این بود روایتی از پیامبر در مورد اهمیت و برتری علم از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله). هر چند این احادیث زیاد است اما در اینجا نمی گنجد که همه اینها را ذکر کنیم و لذا به همین چند مورد بسنده می کنیم. اما بعد از این مطالب نگاه مختصری داشته باشیم به تاریخ علم و طبقه بندی آن در ایران. آنچه که از نوشته ها و مطالب موجود در کتابها به دست می آید، نشان می‎دهد که از حدود هزاره های سوم پیش از میلاد در برخی از جوامع متمدن واقع در جنوب غربی ایران فضای علمی وجود می داشته است. البته جو علمی آن زمانها به صورت امروزی نبوده است بلکه محدود به نیایشگاهها و حلقه های متشکل از کاتبان معابد بوده. اما علیرغم محدود بودن فضای علمی در آن زمان، اندیشه ها و ابداعات چشمگیری در علوم ریاضی و ستاره شناسی و هندسه در همان حلقه های علمی نضج گرفت. نمونه این مورد می‎توان به پیشرفت کاتبان شوشی و سومری در جبر و حساب و مثلثات و ستاره شناسی که بدان نائل آمدند گواهی داد. با توجه به این مطالب می‎توان نتیجه گرفت که در دوره های باستان هم فضای علمی وجود داشته است، هر چند اطلاعات زیادی در مورد آنها نداریم اما همین چند مورد را می‎توان دلیل عمده ای برای اثبات مطلب خود در نظر گرفت. از سنتهای ایران باستان و از دوران پیش از اسلام در طبقه بندی علوم اطلاعات بسیار مختصری در دست داریم و تقسیم بندیهایی را که از طبقات اجتماعی مردمان در زمان جمشید پادشاه پیشدادی انجام گرفته شاید بتوان گونه ای گروه بندی اولیه در این زمان به شمار آورد. در اوستای زردشت نیز تا در جائی که سخن از پزشکی و انواع درمان دهندگان آورده به تقسیم بندی های چندگانه طبیبان (شفادهندگان روانی، داروپزشکان، و جراحان) اشارت رفته است. در ایران دوره اسلامی، نخستین طبقه بندی های جامع از علوم، که آن را باید اولین طبقه بندی در جهان اسلامی نیز دانست، از اوایل سدة چهارم هچری با اثر گرانقدر فارابی در این زمینه (یعنی کتاب احصاء العلوم)، انجام گرفته است. در همان عصر نیز گروه اخوان الصفا در رسائل خویش طبقه بندی های دیگری از دانشها ارائه دادند و به گونه ای منسجم انواع دانشها را بر طبق طرحی آرمان مند دسته بندی نمودند. البته تقسیم بندی ها و طبقه بندی های دیگر توسط نویسندگان و اندیشمندان دیگری انجام گرفت که در اینجا به صورت فهرست وار به ذکر آنها پرداخته شده است. 1- دانشنامه مفاتیح العلوم، خوارزمی 2- جامع العلوم از فخر رازی 3- درة التاج لغرة الدجاج از قطب الدین شیرازی 4- نفایس الفنون فی عرایس العیون از شمس الدین محمدبن محمود آملی 5- کشاف اصطلاحات الفنون از محمد تهانوی … در اینجا برای نمونه طبقه بندی فارابی ذکر شده است. فارابی با نوشتن کتاب احصاء العلوم هدفش این بود که علوم متداول تا آن زمان را به گونه ای نظام یافته برشمارد و هر یک را به اجمال توصیف نماید. فارابی در انجام این کار به توفیق مهمی دست یافت که کار کوتاه اما پرارزش او بعداً سرمشقی برای اندیشمندان دیگر گشت. فارابی کتاب احصاء العلوم را به پنج فصل تقسیم کرده که جمعاً شامل هشت علم می‎باشد به این ترتیب: 1- علم زبان، 2- منطق، 3- علم تعالیم (ریاضیات)، 4- علم طبیعی، 5- علم الهی، 6- علم مدنی، 7- علم فقه، 8- علم کلام. از دیدگاه دیگر، فارابی علوم را به دو بخش، یکی علوم نظری و دیگری علوم عملی تقسیم نموده است. علوم نظری در این تقسیم بندی شامل ریاضیات، علم طبیعی، علم الهی (یا مابعدالطبیعه) می‎باشد. علوم علمی در تقسیم بندی فارابی به دو بخش علم اخلاق و علم سیاست تقسیم گردیده است. این بود مختصری در مورد تقسیم بندی فارابی در علوم. ارزش علم 1- هر کسی بخشی از دانش را فراگیرد که آنرا به مردم تعلیم دهد، ثواب هفتاد دصیق به وی عطا شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)- احیاء علوم الدین، ج 1- برگرفته از چهل حدیث) 2- کسی که در راهی رود که در آن دانشی جوید خدا او را به راهی سوی بهشت برد، همانا،‌ فرشتگان با خرسندی بالهای خویش برای دانشجو فرو نهند و اهل زمین و آسمان تا برسد به ماهیان دریا برای دانشجو آمرزش طلبند و برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه شب چهاردهم است بر ستارگان دیگر و علما وارث پیمبرانند زیرا پیمبران پول طلا و نقره بجای نگذارند بلکه دانش به جای گذارند، هر که از دانش ایشان برگیرد بهره فراوانی گرفته است. (رسول خدا (ص)- اصول کافی، ج اول) 3- کسی که دوست می دارد نگاهش به چهرة کسانی افتد که از آتش دوزخ در امانند، باید به متعلمان و دانشجویان بنگرد. (حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)- تعلیم و تربیت اسلام) 4- آنگاه که دانشجو- برای دانش آموختن- خانة خود را ترک می‌گوید تا آن لحظه ای که دوباره به خانه خویش باز می گردد- [باید این مدت رفت و برگشت او را فرصتهای طلائی او به شمار آورد زیرا سعی او در این رفت و آمد همچون] جهاد در راه خدا محسوب می گردد. (رسول اکرم (ص)- آداب تعلیم و تربیت در اسلام) 5- اگر کسی صبحگاهان خویش را در پویائی از علم آغاز کند، فرشتگان [با بال و پر خویش] بر او سایه می افکنند، و نیز در طول زندگانی خود از یمن و برکت و فراخ روزی برخوردار گشته و کاهشی در رزق او پدید نمی آید. (پیامبر اکرم (ص)- آداب تعلیم و تربیت در اسلام) 6- [رسول گرامی اسلام (ص) به مردم فرمود]: «آنگاه که از بوستانهای بهشت عبور می‎کنید خود را از نعمت های آن اشباع سازید. عرض کردند: یا رسول الله بوستانهای بهشت چیست؟ فرمود: حلقات و جلسات بحث و مذاکره علمی هستند. آنگاه که بر اهل جلسات بحث و گفتگوهای علمی وارد می‎شوند پیرامون آنان را احاطه می‌کنند «[و مراتب عشق و علاقة خود به علم و دانش را با چنان کیفیتی ابراز می نمایند]. (رسول اکرم (ص)- آداب تعلیم و تربیت در اسلام) 7- کسی که دانش بیاموزد و بدان عمل کند و آنرا به دیگران تعلیم دهد، در آسمانها بزرگ خواهد می‎شود. (حضرت عیسی (ع)- احیاء علوم الدین، ج 1- برگرفته از کتاب حدیث) 8- ای دانشجو همانا دانش امتیازات بسیاری دارد (اگر به انسان کاملی تشبیه شود) سرش تواضع است، چشمش بی رشکی، گوشش فهمیدن، زبانش راست گفتن، حافظه اش کنجاوی، دلش حسن نیست، خردش شناختن اشیا و امور، دستش رحمت، پایش دیدار علما، همتش سلامت، حکمتش پرهیزکاری. قرارگاهش رستگاری، جلودارش عافیت، مرکبش وفا، اسلحه اش نرم زبانی، شمشیرش رضا، کمانش مدارا، لشکرش گفتگوی با علما، ثروتش ادب،‌ پس اندازش دروی از گناه، توشه اش نیکی، آشامیدنیش سازگاری، رهبرش هدایت، رفیقش دوستی نیکان. (امیرالمومنین امام علی (علیه السلام)- اصول کافی ، ج اول) 9- اگر مردم بدانند در طلب علم چه فایده ایست آنرا می طلبند اگرچه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب باشد، خداوند تبارک و تعالی به دانیال وحی فرمود که: منفورترین بندگانم نزد من نادانی است که حق علما را سبک شمرد و پیروی ایشان نکند و محبوبترین بندگانم پرهیزکاریست که طالب ثواب بزرگ و ملازم علما و پیرو خویشتن داران و پذیرندة حکما باشد. (امام سجاد علیه السلام- اصول کافی، جلد اول) 10- عالمی که از علمش بهره برد (یا بهره برند) بهتر از هفتاد هزار عابد است. (امام محمد باقر علیه السلام- اصول کافی، ج 1) 11- هرکه برای خدا علم را بیاموزد و بدان عمل کند به دیگران بیاموزد در مقام های بلند آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت برای خدا،‌ عمل کرد برای خدا، تعلیم داد برای خدا. (امام صادق (علیه السلام)- اصول کافی،‌ ج 19 12- طلب علم و دانش بر هر مسلمانی واجب است و به راستی خداوند دانشجویان را دوست دارد. (امام جعفرصادق (ع)- اصول کافی، ج1) 13- «آن گاه که یک جامعه،‌ دانشمند دینی خود را از دست بدهد در [حصار و بارة] آن جامعه چنان شکست و صدمه ای به وجود می‎آید که هیچ نیروئی [جز وجود عالم و دانشمندی همانند او] نمی تواند آن شکست را ترسیم و جبران کند. (امام صادق (علیه السلام)- آداب تعلیم و تربیت در اسلام) 14- برای شیطان [و شیطان زدگان] مرگ هیچ مؤمنی با اندازة مرگ یک فقیه و آشنایی به مبانی دین محسوب تر نیست» [یعنی دلخواه ترین مرگها- از دیدگاه شیطان و بدخواهان- مرگ یک فقیه و عالم با بصیرتی است که موجب رکود بازار شیطان و ابلیس مآبان می‎باشد.

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : doc

تعداد صفحات : 34

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 25 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

مقاله بررسی نقش مساجد در آموزش قرآن و ارزشیابی آموزش قرآن در 15 صفحه ورد قابل ویرایش

مقاله بررسی نقش مساجد در آموزش قرآن و ارزشیابی آموزش قرآن
مقاله بررسی نقش مساجد در آموزش قرآن و ارزشیابی آموزش قرآن - مقاله بررسی نقش مساجد در آموزش قرآن و ارزشیابی آموزش قرآن در 15 صفحه ورد قابل ویرایش



مقاله بررسی نقش مساجد در آموزش قرآن و ارزشیابی آموزش قرآن در 15 صفحه ورد قابل ویرایش

الف) نقش و اهمیت مسجد: مسجد هر مکانی است که در آن عبادت شود. این معنای گسترده غیر از معنایی است که اصطلاحا در ذهن ما وجود دارد و مکان خاصی که خصوصیات مشخص داشته باشد را مسجد می نامیم. زبیدی در تاج العروس همین تعریف را برای مسجد می آورد : «کل موضع یتعبد فیه فهوالمسجد»[1] این تعریف نشان می‎دهد که عبادت و سجده کردن در تعریف مسجد موضوعیت دارد و اهمیت این مکان به همین است. خداوند متعال در سوره جن آیه 18 می فرماید: «و آن المساجد لله قلاتدعوا مع الله احدا» یعنی همانا مساجد برای خداست پس با خدا کسی را نخوانید همین باعث تقدس مسجد می‎شود که فقط در آن ذکر خدا شود. قال رسول الله – صلی الله علیه و آله- : «الا آن بیوتی فی الارض المساجد تضیء لاهل السماء کما تضیء النجوم لاهل الارض»[2] رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرمودند: همانا خانه های من در زمین مساجد هستند که برای اهل آسمان می درخشند همانگونه که ستارگان برای اهل زمین می درخشند. پیامبر – صلی الله علیه و آله- با سخن و عمل خود مساجد رادر مرتبه بالایی از اهمیت و ارزش قرار دادند و جامعه را نسبت به این مکان مقدس متوجّه کردند. قال رسول الله – صلی الله علیه و آله- : من اسرج فی مسجد من مساجد الله سراجا لم تزل الملائکه و حمله العرش سیتغفرون له مادام فی ذلک المسجد ضوء من السراج»[3] رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرمودند: کسی که در مسجد پی از مساجد خدا چراغی روشن کند، ملائکه و حاملان عرش پیوسته و تا وقتی که در مسجد نوری از چراغ هست برای دو طلب آمرزش می کنند. ب) تعلیم و تعلم در مسجد: مساجد، مرکز تمام فعالیت های مسلمین بوده اند. این مطلب نشان می‎دهد که تمام فعالیت ها باید از عبادت خدا نشات گیرد ولا البته خواهد بود. اما در میان تمام فعالیت ها نقش فعالیت و تربیت و آموزش قرآن در مسجد خود نمایی می‎کند. قال رسول الله- صلی الله علیه و آله- : «یا اباذر! کل جلوس فی المسجد لغو اله ثلاثه: قرائه مصل او ذاکر الله تعالی او سائل من علم»[4] پیامبرخدا- صلی الله علیه و آله- می‎فرمایند: ای ابوذر! هر نشستنی در مسجد لغو وبیهوده است غیر از این سه مورد: قرائت قرآن ، پس از نماز خواندن نمازگزار یا یادکننده خدا و یا دانشجوی علمی. هم ایشان می‎فرمایند: من الی المسجد لایرید غیره لیعلم خیرا او یعلمه ثم رجع الی بیته الذی خرج منه کان کالمجاهد فی سبیل الله غانما»[5] یعنی: کسی که بامداد یا شبانگاه به سوی مسجد رود و صرفا هدف او این باشد که راه خیری را یاد گرفته یا یاد دهد و سپس به خانه ای که از آن خارج شده باز گردد، مانند مجاهد در راه خدا در حالیکه منفعتی برده است، می‎باشد. این حدیث نشان دهنده اهمیت تعلیم و تعلم است و مهم نیست که معلم باشی یا شاگرد، فقط مهم این است که در مسجد تعلیم و تعلیم صورت گیرد. قال رسول الله- صلی الله علیه و آله- : «ماجلس قوم فی مسجد من مساجد الله - تعالی- یتلون کتاب الله یتدارسونه بینهم الا تنزلت علیهم السکینه و غشیتهم الرحمه و ذکرهم الله فیمن عنده»[6] رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرمودند: هر قومی (گروهی) که در مسجدی از مساجد خدا بنشینند و کتاب خدا را خوانده و آن را به هم درس دهند،‌ آرامش بر آن ها نازل می‎شود و رحمت آن ها را فرا گرفته، و خدا از ایشان در میان کسانی که نزد او هستند به بزرگی یاد می‎کند. حضرت پیامبر- صلی الله علیه و آله- خود در مسجد حضور فعالی داشتند و احادیث نشان می دهند که ایشان در نشست ها و حلقه های درسی مسلمین شرکت می کردند و ایشان را راهنمایی می فرمودند. البته در این میان به حلقه های درسی که مربوط به قرآن می شد توجه ویژه ای داشتند. یکی از اصحاب پیامبر- صلی الله علیه و آله می گوید: «کنافی مسجد رسول الله- صلی الله علیه و آله- حلقا نتحدث اذا خرج علینا رسول الله من بعض حجره فنظر الی الحلق ثم جلس الی اصحاب القرآن فقال بهذاالمسجد امرت»[7] یعنی: ما در مسجد رسول خدا به صورت حلقه هایی سخن می گفتیم که پیامبر از یکی از حجره هایش برما وارد شده پس به حلقه ها نگاه کرد و در کنار اصحاب قرآن نشست. پس گفت: من به حضور در این مجالس مامور شده ام. 3- ارزشیابی آموزش عمومی قرآن: الف) انواع ارزشیابی: ارزشیابی می‎تواند به چهار صورت زیر انجام پذیرد: 1- آزمون کتبی: با توجه به اینکه در زمان پیامبر- صلی الله علیه و آله- نوشتن و رونق آن چنانی نداشته چنین آزمونی در سیره آن بزرگوار نیست. شاید هم به این دلیل باشد که آموزش قرآن مثل آموزش زبانی خاص شنیداری مشافهدای و ماهیت آن طوری نیست که بتوان آزمون کتبی اجرا کرد. 2- مشاهده انجام کار: اینکه فرد کاری را انجام دهد و معلم حاصل کار را ببیند و نظر دهد که به دلیل ماهیت آموزش عمومی قرآن از این مورد استفاده نمی شود. 3- مشاهده عملکرد: یعنی اینکه فرد را در حال انجام کار مورد آموزش مشاهده کنیم. یکی از راه های ارزشیابی آموزش عمومی قرآن همین شیوه است به این شکل که فرد قرآن را بخواند و مقری قرائت او را تصحیح کند. به این دلیل عمل اقراء گویند. 4- آزمون شفاهی: این نوع آزمون نیز در شیوه عرضه و اقراء آیات قرآن در ارزشیابی آموزش عمومی قرآن استفاده می‎شود. ب) شیوه عرضه و اقراء: همانطور که در فصل سوم گفته شد، شیوه اصلی آموزش عمومی قرآن توسط پیامبر روش شنیداری مشافهه ای بوده است. ارزشیابی این آموزش به صورت عرضه و اقراء انجام می‎شود. در اینجا چند نمونه از روایاتی که در آن ارزشیابی به شیوه عرضه و اقراء انجام شده است اشاره می کنیم: عن سالم بن سلمه قال : «قرا رحل علی ابی عبدالله و انا استمع حروفا من القرآن یس علی مایقرأها، اقرأ کما یقرا الناس حتی یقوم القائم فاذا قام القائم قرأ کتاب الله- عزوجل- علی حده و اخرج المصحف الذی کتبه، علی …»[8] سالم بن سلمه نقل می‎کند که شخصی بر امام صادق – علیه السلام- قرائت کرد (در محضر ایاشن قرآن خواند) و من حروفی را شنیدم که به شیوه ای که مردم قرآن می خوانند نیست، پس امام صادق- علیه السلام- فرمودند: از این قرائت دست بکش، آنگونه که مردم می خوانند بخوان تا اینکه قائم قیام کند پس هنگامی که قائم به پا خیزد کتاب خدا را علی حده می خواند و مصطفی که علی – علیه السلام- نوشته است را خارج می‎کند. می بینیم که حضرت قرائت این فرد را اصلاح می کنند و به اقراء آیات می پردازند. معمولا اقراء برای ارزشیابی قرائت خود محفوظات و آیاتی که یاد گرفته بودن را به استاد می خواندند. و اگر در مورد قرائت آیه ای اختلاف پیدا می کردند «آنرا به پیامبر و ائمه – علیهم السلام- عرضه می کردند. عمر بن خطاب با هشام بن حکیم بن خرام برسر قرائت سوره فرقان اختلاف پیدا می کنند و نزد پیامبر رفته و داوری می جویند. عمر می گوید: فقلت انی سمعت هذا یقرأ سوره الفرقان علی حروف لهم تقروینها. فقال رسول الله ارسله، اقرأ یا هشام، فقرأ علیه القراءه التی سمعته یقرأ فقال رسول الله کذا انزلت ثم قال اقرأ یا عمر فقر أته القراء ه التی اقرأنی فقال رسول الله کذلک انزلت، آن هذا القرآن انزل علی سبعه احرف فاقهء و اما تیسر منه»[9] یعنی به پیامبر – صلی الله علیه و آله- گفتم: من شنیدم که این فرد سوره فرقان را به صورتی خواند که شما آنرا به من اقراء نکرده اید. پس رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرمود: ای هشام بخوان، پس به همان شیوه ای که من شنیده بودم قرائت کرد، پس رسول خدا فرمود: اینگونه نازل شده است. سپس گفت: ای عمر بخوان، پس من به شیوه ای که پیامبر به من اقراء کرده بود آن را خواندم، پس رسول خدا فرمود: اینگونه نازل شده است. همانا این قرآن به هفت حرف نازل شده است، پس هر چه میسر است از آن بخوانید. البته عرضه به معصومین – علیه السلام- در مورد اعتقادات و مسائل درونی نیز بوده است. یکی از نمونه های بارز عرضه ادین و اعتقادات به ائمه – علیهم السلام- عرضه دین توسط عبدالعظیم ببن عبدالله الحسنی به امام هادی – علیه السلام- بوده است.[10]

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : doc

تعداد صفحات : 15

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 16 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

مقاله بررسی نقد ایده دنیوی شدن در 32 صفحه ورد قابل ویرایش

مقاله بررسی نقد ایده دنیوی شدن
مقاله بررسی نقد ایده دنیوی شدن - مقاله بررسی نقد ایده دنیوی شدن در 32 صفحه ورد قابل ویرایش



مقاله بررسی نقد ایده دنیوی شدن در 32 صفحه ورد قابل ویرایش

نقد ایده دنیوی شدن جریان پرشتاب مدرنیته در قرن بیستن تمامی نهادهای دینی را دچار انفعال کرده بود. نهادها و متفکران دینی سعی داشتند تا آموزه‌های مذهبی شان را با اندیشه‌های همبسته با جهان مدرن سازگار سازند. در جهان اسلام کسانی چون محمد عبدو، رشیدرضا، سید جمال‌الدین، اقبال‌لاهوری، تمامی دینداران مشروطه خواه ایرانی، مهدی بازرگان و علی شریعتی تمام توان خود را برای سازگار کردن اسلام با مدرنیته به کار بردند. در جهان مسیحیت نیز طی این سالها تلاشهای مشابهی در جریان بود. کلیسا برای کاستن از نارضایتیهای پیروانش از کشیشان و مسیحیت تلاش کرد تا پیامش را با ارزشهای جامعه «مدرن» منطبق سازد. برای این کار وجوه مشترک آموزه‌های خود را با ارزشهای مدرن یافتند و تاکید به مراتب بیشتری بر آنها نهادند. دومین شورای جهانی واتیکان از جمله این اقدامات بود که به Aggiornament یا روزآمد کردن کلیسا انجامید. اما به قول کپل این روند از حدود سال 1975 جهتی دیگر پیدا کرد. جنبشهایی شکل گرفتند که هدفشان «انجیلی کردن دوباره اروپا» بود، نه روزآمد کردن کلیسا. و در جهان اسلام نیز «دیگر هدف نه مدرنیزه کردن اسلام بلکه اسلامی کردن مدرنیته بود». ظهور این جنبشها که به ادعای کپل تقریباً‌ به طور همزمان در جهان اسلام، مسیحیت و یهود آغاز شد، بیشتر جامعه‌شناسان را به باز اندیشی در ایدة دنیوی شدن واداشت. بازار نقد و انکار این ایده بالا گرفت، اما نکته جالب اینجا است که بسیاری از انتقاداتی که از آن پس طرح شدند تقریباً‌ همگی قبلاً طرح شده بودند، ولی گوش شنوا و چشم بینایی برای توجه به آنها وجود نداشت. الکسی دو توکویل در 1840 در اثر خود دموکراسی در آمریکا ضمن اشاره به مقبولیت گسترده ایده دنیوی شده در میان فیلسوفان قرن هیجدهم عنوان می‌کند که «متاسفانه واقعیات به هیچ‌وجه با این نظریه همخوانی ندارد». در امریکا که به نظر او یکی از آزادترین و روشن نگرترین ملتهای جهان بود، هیچ نشانه‌ای دال بر دنیوی شده به چشم نمی‌خورد و مردم با شور و شوق تمامی وظایف دینی خود را انجام می‌دادند. 150 سال از سخنان توکویل می‌گذرد و هنوز نظر او معتبر است. طی این مدت نه تنها دینداری در این کشور دچار نزول نشده بلکه عضویت در کلیسا بیش از سه برابر افزایش پیدا کرده است. همان‌گونه که مشاهده می‌شود سابقه مخالفت با ایده دنیوی شدن با سابقه پیدایش این ایده تقریباً‌ برابر است. در اینجا به طرح انتقادات وارد شده بر این ایده می‌پردازیم. اما نه مجال طرح تمامی انتقادات مطرح شده در این مختصر وجود دارد و نه تصمیم بر چنین کاری است. پس سعی می‌شود تا عمده‌ترین و مهمترین انتقادات مطرح شوند. تعارض علم و دین در تمامی نظریه‌های دنیوی شدن می‌توان این وجه مشترک را چه به صراحت و یا به نحو ضمنی یافت که از میان تمامی جوانب مدرنیته (شهر نشینی، صنعتی شدن، اقتصاد سرمایه داری و…) این علم است که مرگبارترین عوارض را برای دین به همراه دارد. همین رویکرد است که مدعی است اتخاذ رویکردی عقلانی و علمی نسبت به جهان، آن را افسون زدوده کرده است. والاس، ویلسون، دابلیر، آگوست کنت، وبر، برگر، استارک و بسیاری دیگر هر یک به زبانی همین نکته را طرح کرده‌اند. یکی از اهداف این مجموعه نشان دادن وجود نوعی پوزیتیویسم در اندیشه روشنگری و انتقال آن به جامعه شناسان بود. پوزیتیویسمی که علم تجربی را تنها راه معقول کسب معرفت می‌کرد. کسانی چون جانسون به حق به جامعه شناسان به سبب وجود چنین نگرشی در آراءشان اعتراض می‌کردند. عموم نظریه‌های جامعه‌شناسی دین عنوان می‌کردند که اگر چه سودمندیهای بسیار در دین به چشم می‌خورد اما باید پذیرفت این باورها چیزی جز خرافات باطل نیستند. در نتیجه تلاش می شد که هر چه سریعتر «خرد» بشر را از شر این مزاحم بدوی خلاص کنند. حتی پرچمدار جامعه شناسی «عاری از داروی ارزشی» ماکس وبر، نیز در معرض چنین اتهامی قرار دارد. توماس لوکمان مهمترین پیش‌فرض نظریه وبر درباره دین را غیر عقلانی بودن آن می‌داند. انتساب چنین اتهامی به وبر چندان هم تعجب آور نیست. پیش از این نشان داده شد که اگر چه وبر دین را طلایه‌دار فرایند عقلانی سازی می‌داند اما پس از این نشان داده شد که اگر چه وبر دین را طلایه‌دار فرایند عقلانی سازی می‌داند اما پس از شکل‌گیری دنیای مدرن دیگر جایی برای آن قایل نیست، برگر، استارک و بین بریج با وضوح بیشتری این نکته را طرح می‌کردند. برگر می‌گفت که یا دین خود را با بازار (یا به عبارت دیگر جهان‌بینی علمی که سریعاً‌ مورد پذیرش قرار گرفته است) سازگار می‌کند به آن که مجبور است تا آخرین فشنگ در سنگر سنت از مدعیات پیشین دفاع کند. استارک و بین بریج نیز به وضوح عنوان کردند که این علم است که حد و مرز مدعیات دینی را تعیین می‌کند. امروزه جامعه شناسان کمتر مرتکب چنین خطایی می‌شوند، که بخشی از آن مرهون تلاشهای پارسونز است . پارسونز به تعبیر جانسون برجسته‌ترین معمار تنش‌زدایی جامعه‌شناسی و دین است. برگر رندانه می‌گفت که متالهین و متکلمین نباید حرفهای جامعه‌شناسان را به دل بگیرند و گزاره‌های جامعه‌شناختی را جدی تلقی کنند. او اظهار داشت که جامعه شناسی بر اساس منطق خود چاره‌ای ندارد جز آن که دین را فرافکنی بشری بداند. اما چنین نگرشی این احتمال را نفی نمی‌کند که این فرافکنیها به چیزی غیر از خود انسان نیز اشاره نداشته باشد. پارسونز با تکیه بر اصل علم عاری از ارزش داوری این نکته را که امروزه مورد پذیرش عمومی قرار گرفته را مطرح کرد که گزاره‌های دینی نوعی گزاره های وجودی‌اند که «به جنبه هایی از واقعیت اشاره می‌کنند… که بیرون از دامنه پژوهشها و تحلیلهای علمی قرار دارند». رابطه علم (بویژه علم طبیعی) و دین موضوعی است که ادبیات مفصلی را به خود اختصاص داده است. سه رویکرد کلی نسبت به رابطه میان این دو وجود دارد که عبارتند از: تعارض کامل علم و دین، تمایز علم و دین و مکمل بودن این دو. تعارض علم و دین هنگامی منطقاً قابل تصور است که هدف، روش و موضوعات مورد بررسی در این دو حوزه دقیقاً‌ یکسان تلقی شوند. به عنوان مثال تعارضی که میان متکلمین و دانشمندان بر سر نظریه زیستی تکاملی به وجود آمد ناشی از همین تصور است. متکلمین سنتی که از ایده خلقت دفعی مورد حمایت کتاب مقدس پشتیبانی می‌کردند بر سر مساله‌ای وارد بحث با دانشمندان شده بودند که حوزه پژوهشی آنها به شمار می‌آ‎مد. این نگرش که موجب تشدید آتش اختلاف میان علم و دین بود همچنان باقی است و حتی برخی متکلمان کوشیده‌اند تا با استفاده از روشها و داده‌های علمی به جنگ این نظریه بروند و نشان‌دهند که بر اساس معیارهای علمی این نظریه کتاب مقدس است که تایید می‌شود و نه نظریه تکاملی. مفاهیم مترداف و جریانات موازی با اینکه جامعه شناسی متاخر نقدهای تندی بر رهیافت‌های کلاسیک مثل مکتب تطور وارد آورده است و آنها را به جهت داشتن رویکردی جبری نسبت به واقعیت‌های سیال اجتماعی و پیشداوری و پیش‌گویی‌های غیر علمی درباره مقصد و روند تحولات اجتماعی مورد طعن قرار داده است لیکن خود نیز به طریقی دیگر و البته با مدعایی متواضعانه‌تر از اسلاف، در همین دام گرفتار آمده است. وجود برخی مناسبات تحمیل‌کننده و مقتضیات به ظاهر ناگزیر در صحنه جهانی و در پیش روی جوامع طالب توسعه همراه با نوعی سوگیری نه چندان آشکار و از پیش اراده شده جامعه‌شناسان معاصر را به نوعی بازگشت و روآوردی به سوی این نظریات کهن، البته با به کارگیری قالب‌هایی جدید و ابداع مفاهیمی نو کشانده است. در حوزه جامعه شناسی مفاهیم بسیار با پسوند ation (شدن) که حاوی مضمونی از همان اندیشه تطورگرایانه کلاسیک است، ساخته شده و می‌شود. این مفاهیم که حامل فرضیه و نظریه خاصی درباره جهت مسیر و مقصد تحولات آتی جوامع بشری هستند به شکلی غیر قابل درک معاضد و موید یکدیگرند و همگی بر روی هم بر وجود روندی خطی و جبری به سوی مقصد تفصیلی در چرایی و چونی رشد چنین رویکردی در میان متفکران معاصر را داشته باشیم صرفاً به جهت آشنایی با برخی از این مفاهیم در حوزه مطالعات دین پژوهی و ربط و فصل معنایی هر یک با مفهوم اصلی این مطالعه یعنی عرفی شدن مروری کوتاه بر برخی از اصطلاحات رایج تر در این حوزه خواهیم داشت: دین پژوهان و نظریه پردازانی که تحولات فروکاهنده دین و باور دینی در جامعه و فرد را دنبال کرده‌اند، در طرح نظریات خویش از واژه‌ها و مفاهیم مختلفی استفاده نمو‌ده‌اند. البته هیچ یک از این اصطلاحات قابلیت و بار معنایی واژه اصلی این موضوع یعنی عرفی شدن را ندارد؛ لیکن هریک حامل نقطه تاکیدات خاصی است که آشنایی با آنها بی‌تاثیر در شناخت پالایش یافته تر مفهوم اصلی مطالعه ما نیست. غیر دینی شدن: ویلم می‌گوید که این اصطلاح برای فرانسه زبانان آشناتر است؛ در حالی که عرفی شدن را انگلیسی‌ زبان‌ها بیشتر استفاده می‌کنند. در عین حال او میان این دو مفهوم تفاوت قائل است. او می‌گوید که ژان بوبرو قصد داشته است تا با ایجاد یک لابراتوار تخصصی تاریخ و جامعه شناسی اندیشه غیر دینی، درباره تفاوت‌های مفهومی غیر دینی شدن و عرفی شدن به بررسی بپردازد. از فحوای سخن ویلم چنین استنباط می شود که مفهوم نخست عمدتاً ناظر به تغییراتی است که در مناسبات میان دین و نهادهای غیر دینی و مشخصاً نهاد سیاست رخ می‌دهد؛ در حالی که مفهوم دوم یعنی عرفی شدن به تحولاتی اشاره دارد که در درون دین و برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی صورت می‌گیرد. (1377: 2-141) تقدس زدایی: تقدس زدایی را اگر چه از مفاهیم مترداف عرفی شدن می‌گیرند، اما مشخصاً به زائل شدن فحوای مقدس از اشخاص، اماکن، اشیاء و تمثال‌ها و فعالیت‌ها اشارت دارد. این مفهوم اگر چه به جنبه سلبی موضوع خویش تاکید دارد، اما حاوی هیچ اشاره روشنی درباره چیزی که به جای امر مقدس خواهد نشست، نیست. افسون زدایی: افسون زدایی اصطلاحی است که با نام وبر همراه است و جز در ادبیات وبری اثری در جای دیگر از آن مشاهده نشده است. افسون‌زدایی از دنیا مفهومی است قریب به تقدس زدایی با این تفاوت که دایره کوچک‌تری از امور ماورایی را در بر می‌گیرد که عمدتاً‌ به حوزه معرفت و تلقیات نظری ناظر است. افسون‌زدایی از نظر وبر مفهومی است مرتبط با عقلانی شدن امور که طی آن نیروهای غیر قابل محاسبه مرموز و معرفت‌های غیر جدی از ملاحظات او خارج می‌گردند و ساحت اندیشه تماماً‌ به عناصر محاسبه پذیر عقلانی سپرده می‌شود. اگر چه برداشت وبر از این مفهوم چنان فراگیر است که علاوه بر جادو شامل دین نیز می‌گردد؛ لیکن هنوز فاصله بسیاری تا مفهوم مورد نظر ما در این مطالعه دارد. غیر مشیتی شدن: این اصطلاح در واقع به یکی از ابعاد فرایند عرفی شدن اشاره دارد. تقدیر گرایی به عنوان یکی از آموزه‌های مهم مسیحیت در فرایند عرفی شدن فرد منسی می‌گردد یا مورد تردید قرار می‌گیرد. فرد و جامعه غیر مشیتی شده (defatalized) برای اداره آگاهی و اختیار بشری در تعیین سرنوشت و طراحی دنیای آینده نقش محرزی قائل است. غیر سنتی شدن دین: غیر سنتی شدن دین اشاره به فرایندی دارد که طی آن ادیان تاریخی و دارای سنت‌‌های آموزه‌ای تعلیمی و شعائری گسترده و متکی برنهادهای مستقر، از گذشته خویش انقطاع حاصل می‌کنند و مرجعیت‌های بیرونی ریشه‌دار در یک جوهر متعالی و منتقل‌شده از طریق سنت را ترک گفته و به مرجعیت خود بنیاد درونی متکی ومتوسل می‌شوند ایمان غیر سنتی شده بر آگاهی و ذهنیت فرد واقعا موجود در اینجا واکنون ناظر است در حالی که هیچ حکمی از گذشته و هیچ غایتی در آینده او را محصور و محدود نمی‌سازد. خصوصی شدن دین: خصوصی شدن دین فرایندی است که پارسونز در روند تحولات جاری در زیر ساخت اجتماع برای آینده دینداری در جوامع مسیحی غرب پیش‌بینی کرده بود و اشاره به موقعیتی دارد که در آن دین از هر گونه حضور و حیز اجتماعی معزول شده است و تنها برای قابل تحمل -2) متکثر شدن حقیقت دین همچنان که اشارت رفت، گمان رایج، لااقل در دسته ای از تعاریف و تبیین ها بر اینست که هرگونه تجدد و نوسازی و تلاش برای عصری کردن دین،‌ جوهر و اصالت دین را در خطر می افکند و موجبات قلب ماهیت آن را پدید می‎آورد. عرفی شدن دین منحصر به این امر نیست، بلکه عصری سازی از طرق دیگری نیز این سرنوشت را برای دین رقم می زند. عصری سازی به عنوان تلاشی برای سازگار نمودن دین با دنیای جدید و دائماً نوشونده، راه را به روی انواع قرائت های متجددانه از دین می گشاید. قرائت هایی زمانمند و کم دوام که نطفة زوال خویش را در دل می پرورانند و آمادگی دارند تا با سر برآوردن برداشت ها و قرائت های هر دم جدیدتری از دین،‌ در دوردست سنت ها غروب کنند. پیامد راه دادن به قرائت های مختلف از دین، با هدف سازگاری و همراهی با اوضاع متغیر،‌ قبول و رواج نوعی تکثر در کشف از حقیقت دین است و نسبی گرایی در کاشفیت، به سرعت به حقیقت تدین نیز سرایت می‌کند و در نهایت چیزی از آن باقی نمی گذارد. تکثرگرایی که خود محصول مشترک عرفی شدن فرد و عرفی شدن دین است، جامعه را نیز در مسیر عرفی شدن قرار می‎دهد. همیلتون می‌گوید: تکثرگرایی در درازمدت نه دین، بلکه عرفی شدن را تقویت می‌کند. فرایند عرفی شدن، مرحله ای از تکثرگرایی مذهبی را پشت سر گذارده است و در عین حال مقوم آن نیز هست. (1377: 300) کیوپیت که با ثابت و لایتغیر نگه داشتن دین به شدت مخالف است و معتقد است که همواره باید قرائت های عصری و جدیدی از اصول و آموزه های دین ارائه داد، در نوجویی و نوگرایی دینی تا آنجا پیش می رود که خود از آن به نوعی فروپاشی و بازآفرینی و مرگ و تولد تازه تعبیر می‌کند و مدعی است که ادیان زنده جز از این طریق دوام نیاورده اند. (1376: 30-25) آرکون با نفی تصور مستشرقان و علمای اجتماعی غرب که یک اسلام واحد و همیشگی را به رسمیت شناخته اند، می‌گوید: به جای اسلام، اسلامات یعنی اسلام های متعدد وجود دارد. و برای اثبات مدعای خویش از اسلام های کلامی،‌جامعه شناختی و تاریخی و همچنین اسلام خود او که چیزی متفاوت از همه برداشت های دیگر است، نام می‎برد. (1996: 51)

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : doc

تعداد صفحات : 32

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 32 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

مقاله بررسی مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خمینی(ره) در 58 صفحه ورد قابل ویرایش

مقاله بررسی مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خمینی(ره)
مقاله بررسی مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خمینی(ره) - مقاله بررسی مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خمینی(ره) در 58 صفحه ورد قابل ویرایش



مقاله بررسی مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خمینی(ره) در 58 صفحه ورد قابل ویرایش

پیشگفتار: انسان همواره به آزادی می اندیشد- آزادی اندیشه- و خود را مهیای شکوفا شدن می‌کند. نور مظهر این روشن شدن بود که در ذهن هستی بخش عبور می کند و نتیجة آن پدیداری بود در هستی یا وجود که از وجد و گشایش در «قوه» حاصل می آمد. آنچه پذیراست دریافت می کند! چرا که فیض بی دریغ و بی هیچ کم و کاست در هستی می وزد یا می تابد و روشن می کند. یکی شدن انسان با ذات هستی که او را به کنه وجود می رساند و با یک انگاری و نفی بیرونی و عبور از مرز جدایی به یکتایی و احساس مستقیم نایل می کند. شیوه ای بود برای جستجو در هستی! و مهر به آنچه هست و جدا نیست از یابنده و داننده! این شیوة دانستن سرآغاز زیستن بر پایه زندگی بود که در آن فرهنگ و روشنگری پدیدار بود؛ در جهت شکوفاندن انسان و شگفتا که این نور و روشنایی در تمام تاریخ همراه ملت ایران بوده است. اگرچه در کالبدهای مختلف دمیده شد! دین چیزی نبود جز همین نشان دادن راه روشنایی. انسانهایی والا دامن همت به کمر زده و بال خرد گسترانیده و به قله های خرد چشم می دوختند تا مردمان خود را به روشنایی آگاه سازند و از وحشت تاریکی بکاهند که چشم انداز حرکت در مسیر قافلة بشریت تاریک می نماید. پیامبران انسانهایی پاک و دوستدار قوم خود و بشریت بودند. بی هیچ ادعایی دانستة خود به پاک کلماتی در اختیار مردمان قرار می دادند و حرکت را آسان می‌گرفتند. اما رسم دیرین روزگار اینست که همه کسان چنان نیک اندیش نباشند و ای بسا که حلقه های پاک پیشروان گفته ها و کردار پیامبر را قالب بندی کنند و مردمان را به نگه داری آن ناموس مطلق فرا خوانند. خط کشها و مقیاسها پدید آرند. اعمال و افکار بدان سنجند! خردها در کوزه پدید آرند! و جهل بر دامان اندیشة مردمان اندازند. این فرزند نامیمون دین قالب بندی شده است! «شریعت» همان بلای دیرین مردمان که راه بالا رفتن می بندد و تسبیح و چرتکه مقیاس عمل می گردد، خود کوزه می شکند و «می» می‌ریزد و تعزیر می کند و حد روا می دارد. پیامبران که به محیط خویش آگاه می شوند در می‌یابند که این محیط خفقان دارد. مرگ دارد، انسان ندارد! مرگ و نیستی است چرا که اندیشه نیست و آنجا که اندیشه نیست هیچ انسانی نیست که حیوانی است نامش آدم بهر زیست. پیامبر شاید آنگاه بگوید: «آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بیاید ساخت و ز نو آدمی» آنگاه راه خرد می گشایند تا آدمیان به دنبال انسان گام نهند شکوفا شوند، ولی افسوس که بعد از آن روشن اندیشان خردمندان می بایست «سر پیاله بپوشند که خرقه پوش می‌آید» ایران در سالهای پیش از اسلام به قله های بزرگ شکوه رسیده بود و همچنان امید می‌رفت که چنان باشد. اما در دوران انتهایی ساسانیان مشکل بزرگی پدیدار شد که بی‌مهری دوران را با خود به همراه آورد. پدیدار شدن دین رسمی همچون توفانی بود که آرامش و توانمندی و شکوه را جاروب می کرد در این برهة بی آئین، در شبه جزیرة عربستان مفاهیم بزرگی به گوش می رسید که جانهای خرد طلب را به سوی خود فرا می خواند. اما افسوس که آن حقیقت خردمندی هم در شمشیر عرب به تهاجمی بدل شده بود که دامان قومهای نجیبی را فرا می گرفت و به زعم خود خردی مطلق به همة انسانها ارزانی می داشت جمله قوم عرب به بهانة خداپرست کردن ایرانیان که در واقع بازگشتی بود به غزوات قبل از پیامبر و آئین تاراج و راهزنی، حادثه ای بود عظیم که ملتی بزرگ را به مدت 1400 سال و اندی به خود مشغول داشت و کنون نیز می رود. زندگی مردم ایران با مفاهیم خاص شبه جزیره به هم آمیخت به طوری که پیامبر به اجبار پیامبر تمام ایرانیان می بایست می شد آنهم در مفهومی که مردمان شبه جزیره از آن می فهمیدند. حکومت از آیین شاهنشاهی به خلاقت بدل گشت و نظام اجتماعی پیشرفته و آئین دار در جدالی با مفاهیم بدوی و مفاهیم بزرگی چون زن، خانواده، میهن، فره در شنزارهای جاهلیت عرب مدفون گشت! ایرانیان در پی این حوادث به دنبال حرکتهای رجعت طلبانه ای برآمدند تا سلطه عنصر عربی را برانداخته و شرایط را به نفع خود تغییر دهند در این میان قویترین جریان فکری ایرانیان یعنی شعوبیه نقش تعیین کننده ای به عهده گرفته و همواره به ابداع و سنتز و گاهی تز پرداخت. جریانهای مختلف عظمت خواه ایرانی در برهه های مختلف به هم آمیخته و گاه مسیری جدا می پیمودند. در این میان یکی از حرکتهای فکری و سیاسی که ایرانیان بدان دست یازیده و در آن تغییر و تکامل ایجاد کردند آئین تشیع بود که می توان هنرنمایی اکثر گروههای فکری شکوه خواه ایرانی را در آن دید که همچون بذری از حوزة اندیشة ایرانی به کشتزار حوادث روزگار فرو می افتاد و آنگاه محصولی چند پدیدار می گشت. در این پژوهش قصد ما آن است که چگونگی سیر نه خود اندیشة شیعی بلکه بخش سیاسی آن را که آمیختگی سرشاری با شرایط روزگار خود و تمایلات و خواستهای گروه‌های گوناگون دارد بنمایانیم. به خصوص! در عصری زندگی می کنیم که مبانی مشروعیت حاکمیت مستقر از درون این مکتب بیرون آمده و خود را در شکل ولایت مطلقة فقیه به تاریخ ایران افزوده است. اثبات این موضوع که ولایت مطلقة ولی فقیه فاقد بنیانهای عقلی است و فی الواقع توهین به مقام امام معصوم (ع) و بی احترامی به تفکرات بشری است انگیزة انتخاب موضوع از جانب محقق می باشد. الف- تشیع در حال شکل گیری قبل از غیبت: بعد از رحلت پیامبر (ص) در فضای بحث برانگیزی که عده ای حتی از آن به کودتا یاد کرده اند و خود عمر آنرا حادثه ای می داند که به خیر گذشت، ابوبکر در ثقیفه با کوششهای عمر توانست اولین خلیفة مسلمین گردد. این حادثه و نبودن امام علی بن ابیطالب (ع) و عدم گسیل به موقع سپاه اسامه، خاصه گرد آمدن گارد ضربت در مرکز شهر به فرماندهی خالد (سیف الاسلام) اگرچه نه در آن زمان، اما در سالهای بعد ریشه و خاستگاه صف بندیهای عقیدتی و سیاسی در میان مسلمین شد. آنچه مسلم است امام علی (ع) نیز اعتراضی به نبودن خویش در این حادثه و انتخاب خلیفه در غیبت او داشته است که البته از هر جهت درست می نماید، چرا که مهاجران به تمامی دلایلی پناه جستند که امام علی (ع) بارز و نمونة آن بود. اما چنانکه امام علی (ع) خود در نامه ای به معاویه اشاره می کند به دلیل اینکه اعتقاد داشته اند انتخاب خلیفه انصار و مهاجر است، ایشان نیز آنرا پذیرفته و گردن نهاده بود چرا که خوشنودی خدا و مصلحت مسلمین در آن بوده است. بعد از ابوبکر حکومت به عمر رسید که سرزمینهای زیر سلطة اعراب فزونی یافته و جزیه و غارت توانست اوضاع کلی عربستان را تغییر دهد. باز شدن دروازه های بهشت جهان (ایران) با خزائن بهشتی و افسانه ای که یادآور عظمت تمام داستانهای قرآنی بود در مخیله اعراب چونان موجی می افتاد و آنان را مفتون و گیج می ساخت اگرچه مسأله با عدالت مساوات طلبانه عمر بالسنبه حل می شد اما باروی کار آمدن عثمان فزونی ثروت تمام مباحث قبیله گرایانة عربی را زنده ساخت و عثمان خویشان خود را بهره ها بخشید و این با وجود صحابه به چالشی جدی کشیده می شد. زیر سؤال رفتن ارزشهای اولیه که بیشتر بر پایه زهد ساده ای استوار بود و اصحاب صفه بازتاب و الگوی آن به شمار می رفت واکنشهای رجعت طلبانه ای را همراه با موعظه پدید می آورد. این بازگشت به دوران پیامبر (ص) و مدینه النبی به تمامی چهره حضرت علی (ع) را به عنوان نزدیکترین فرد به پیامبر (ص) و تربیت شدة او با زندگی سادة محقرانه اش بیشتر می نمایاند و بارز می ساخت. اعتراضهای صحابه به تجمل‌گرایی، دوران وفور ناشی از غارت زمان عثمان، ریشه در این بازگشت ها داشت. قیام علیه عثمان شرایط را دوباره به نقطة عطف و تشکیل گروه حل و عقد برگردانید. روی برتافتن معاویه از اطاعت حضرت علی (ع) سرآغاز درگیریهایی شد که بین خلیفه و دستة دیگری از مسلمین پدید آمد. نتیجة آن در جنبة فکری پدید آمدن خوارج و در جبهة سیاسی شهادت امام علی بن ابیطالب (ع) بود. آنگاه که حکومت بدست امام حسن بن علی (ع) افتاد اکثریت مسلمانان به دلیل شرایط خاص اجتماعی توان رویارویی و درگیری با معاویه را از دست داده بودند و امام حسن مجتبی (ع) به نفع معاویه کناره جهت شهادت دلیرانه امام حسین (ع) سرانجام مایه ای عاطفی و عطفی تاریخی به مخالفان جور و ظلم امویه و سپس عباسی بخشید. شهادت حضرت علی (ع) و سپس امام حسین (ع) فضای خاصی به کوفه بخشید. اگرچه می توان بخشی از جنگهای حق و باطل عربی را به ریشه های قبیلگی در میان قریش برگرداند اما تجلی صفات زیبا در هیأت هاشمی و صفات پلید در چهرة امویه در میان اعراب بازتابی و تفسیری فراتر از دعواهای قبیلگی به همراه داشت. از این تاریخ به بعد نهال تشیع بالیدن می گیرد. البته عده ای بر این نظرند که تشیع از همان آغاز و در زمان پیامبر بوده و عده ای نیز آنرا به روزگار امام علی (ع) مربوط دانسته اند که در کنار عناوینی چون صحابه، انصار و مهاجرین به همة اعضای قوم بیکسان اطلاق می شد و بهمین معنای کلی در سند حکمیت صفین و نیز در روزگار امام حسن (ع) بدون آنکه ویژة پیروان علی (ع) باشد بکار برده شد. و عده ای نیز آنرا بر ساخته ای بعد از دوران علی بن ابیطالب (ع) و نتیجة شهادت حسین بن علی (ع) به معنی انتساب به حزب دوستداران علی (ع) و فرزندانش (ع) و دشمنی با امویان دانسته اند. توابین از اولین شورشهای شیعی در سال 61/68 علیه امویان بود. حرکت های شیعیانه جدا از رهبری علویان که در مدینه بود در بصره و مداین و کوفه نیز شکل پذیرفت. اما با دقت در جریانهای شیعی دانسته می شود که همة حرکتهای معطوف به رهبران علوی و نظریه امامت نبوده است و حتی می توان گفت در آن دوران بحث امامت به شکل کنونی (جانشینان مقام نبوت) تکوین و تدوین نیافته بود. جریان شیعه به چند شاخه قابل تقسیم می باشد یکی از این شاخه ها توسط فرزندان مستقیم امامان شیعی اداره می شد چون همواره اندیشة تشکیل حکومت اسلامی مساوی با سرکوب و شکنجه و تبعید و اعدام بوده است لذا ائمه (ع) به دنبال احراز تصدی مقام حکومت نبودند و دستة دوم به وسیلة گروههایی که بیشتر داعیه های سیاسی یا نارضایتیهای خود را با بهانه قرار دادن یا به عبارتی دیگر با استفاده از مشروعیت امامان شیعی و قویترین آلترناتیو حکومت های حاکم دنبال می کردند. که از قویترین این حرکتها حرکتهای غالیانه است. رهبران رسمی شیعه به معنی کلی بعد از حسین بن علی (ع) در دوران امویه بیشتر جانب احتیاط را گرفته و از درگیریهای مستقیم پرهیز می کردند. چنانکه محمد بن حنیفه بیشتر جانب مختار بن ابوعبیده را گرفت تا گروههای غالی، از سوی دیگر امامان شیعی به دلیل زیاده رویهایی که مدعیان دوستی علویان خاصه غالیان در مدح علی (ع) تا حد خدایی می‌کردند از آنها دوری می گزیدند. تا سرانجام عباسیان به کمک ابومسلم خراسانی توانستند بر امویان چیرگی یافته و حکومت عباسی را بنیان گذارند. در این جنبش عباسی ابوهاشم عبدا… بن محمدبن حنیفه حضور داشت و بر آن تأثیر نهاد اگرچه به ظاهر شاخه ضد اموی به حکومت رسیده بود اما در داخل آن نیز دو دستگی پدید آمد که میان حاکمان جدید و فرزندان علی (ع) بود. نتیجة آن جنبش زیدیه شد که خود داعیه‌ی حکومت داشت و دلاورانه بر آن خاست و گروهی نیز گرد او آمدند و او را توان افزوده و پشت گرفتند. اما چون وقت جنگ رسید به دلیل حمایتی که او از عمر و ابوبکر کرده و آنها را ستوده بود او را تنها رها کرده و نتیجه کار کشته شدن زید شد به همین دلیل به آنها رافضی گفتند که بعدها نامی شد برای شیعیان خاصه اسماعیلی. اما امام محمدباقر (ع) برادر زید بیشتر روش حسن بن علی (ع) را برگزید و از درگیری مستقیم پرهیز کرد. اما می توان نقطة عطف شکل گیری امامت به معنای خلافت الهی را در زمان امام جعفر بن محمد صادق (ع) دید که می گفتند: خلیفه باید از جانب خدا باشد که البته این مقام از نظر تفکر سیاسی شیعه خاص امام معصوم (ع) می باشد. [لقب صادق را منصور به دلیل درستی پیش بینی مورد حکومتی خود به ایشان داد]. از زمان امام جعفر صادق (ع) فقه شیعی زاده و شکل می گیرد. همزمان با حرکتهایی که فرزندان امام علی (ع) پدید می آوردند، گروهها و جریانهای فکری دیگری نیز در بدنة جامعه اسلامی شکل می گرفت. از جملة آنها می توان نفوذ و خواستهای عنصر ایرانی را مشاهده کرد ایرانیان برای مقابله با سیادت اعراب به کارهای بزرگی دست یازیدند و اقدامات گاه شگفتی پدید آوردند. برخی از آنها اسلام را نپذیرفته و به جنگ در مقابل آن پرداختند که نبردهای بابک، استادسین و سنباد را می توان در این دسته نام برد. اینان آشکارا با تمامی داشته های عنصر عرب مخالفت کرده و برای خروج آنها از ایران تلاش می کردند. برخی نیز توان رویارویی نداشته و یا نمی خواستند مستقیماً نیت خود آشکار کنند و در نهان در پی مقصود خود بودند و بعد از کسب پیروانی دعوی پیامبری و دین جدید می کردند. اگرچه در ابتدا به مدح پیامبر و گاه امامان می پرداختند اما سرانجام خود را بالاتر از آنها کشیده و کرامات و معجزاتی به هم می‌بافتند و داعیة خویش می نمایاندند که از جملة آنها فضل ا… حروفی بود. گروهی دیگر از ایرانیان به گروههای گوناگون سیاسی خود را می بستند و بیشتر درصدد تضعیف حکومتهای جابر حاکم بودند بنابراین از حرکتهای غالیانه که برهم زنندة اقتدار حاکمان بود، حمایت می نمودند. گروهی نیز در پی ایجاد دستگاههای فکری و فلسفی و کلامی بر می آمدند تا بتوانند با برتری در خرد ورزی، برتری و شکوه را بر خود هموار سازند از جمله فرقة معتزلی. ج- دوران اتمام آمیختگی و شکل گیری تشییع رسمی با روی کار آمدن حکومت صفویه در 907 شاه اسماعیل که مردی رشید و ایرانپرست بود تاریخ جدیدی در تشیع ورق خورد. خاندان صفویه که اساساً شافعی مسلک بودند به تدریج تشیع را پذیرفته و در کسوت شیعیان صوفی در آمدند و تشیع را دز ایران رسمیت بخشیدند و این امر البته پر بیراه نیست اگر این حرکت را واکنش نهضت ایرانی شعوبی درمقابل تهدیدهای امپرتوری اسلامی عثمانی سنی مذهب بدانیم و کافی است دقت کنید شاه اسماعیل خود را فرزندی از نسل یزد گرد سوم نامید که در روایات شعوبی بارها از زبان یزدگرد نقل شده بود و درست به همین دلیل است که بسیار راحت خود را سید نامیدند و شجره‌نامه‌ای برای خود جعل کردند چرا که موسی امام موسی بن جعفر (ع) در نهایت به دلیل بردن نسب از امام حسین (ع) به سلالة یزدگرد و خون ایرانی باز می‌گشتند. این قضیه آن لطف را داشت که در نهایت ایرانیان را به مقصود خود می‌رساند. صفویه که نمود و تجلی تمامی نهضتهای فکری ایرانی بود در ادامه تمامی آنها را نیز از بین برد صفویان از یک سوی تصوف و عرفان اصیل ایرانی را بر انداختند که میدان دادن به فقها آنرا تسریع بخشید و سرانجام تصوف و عرفان اصیل ایرانی را در تصوف متشرعانه ذوب و منحل کردند و روح ایرانی را از یک کشف و آزاد اندیشی و پیوند با گذشته خویش گستتند از سوی دیگر صفویان در رقابتی که مجبور به ادامه دادن آن بودند، رگه‌هایی از تشیع بی ادعا و خالص به هم آمیختند و آنرا رسمیت بخشیدند و فقهایی را از هر سوی بخواندند و خود پاسبان آن شدند. البته علمای این عصر هنوز درصدد تشکیل حکومت اسلامی نبودند به دو دلیل: 1- سرکوب آنها توسط حاکمیت 2- آنرا حق امام معصوم (ع) می دانستند. ولی از طرفی عده‌ای از فقهاء در این زمان مبانی ولایت فقیه را به صورت نظری تدوین نمودند. چنانکه مشاهده می کنیم. از این زمان به بعد با حضور فقها در پایتخت صفویان دوره نفوذ علما بر حاکمیت (شاه) فرا می رسد. شاه طهماسب، کرکی را به دربار خواند و او را مقام شیخ الاسلامی بخشید و خود را نماینده و مجری وی دانست. شیوخ نیز در این برهه هر چه از دستشان بر می آمد دریغ نمی کردند چنانچه شیخ عبدالعال کرکی معروف به محقق ثانی رساله‌ای نوشت و در آن بر جایز بودن سجود بر انسان جواز صادر کرد و این در حالی بود که شاه اسماعیل خود را معصوم معرفی می‌کرد. اما همزمان با این حوادث با سؤال بزرگی نیز مواجه بودند و آن چگونگی مشروع دانستن حکومت یک شیعی صاحب شوکت بود! لذا در این برهة زمانی نظریة جدیدی در عالم تشیع شکل گرفت و آن مشروع دانستن حکومت شیعة صاحب شوکت در امور عرفی بود بدین طریق مشروعیتی دو گانه شکل پذیرفت. اگر چه می‌توان رگه‌هایی از نظریات حکومت از قرن چهارم تا دهم در کتاب المقنعه شیخ مفید دید اما این نظریه به دلیل وضعیت خاص اجتماعی مجال پرورش نیافت اما بعد از صفویه به این امر به طور جدی پرداخته شد و محقق کرکی در سال 940 سعی در ارائه نظریه ولایت انتصابی فقها نمود که در اثر اختلاف با شاهان صفوی به نجف مهاجرت کرد بعد از او محقق اردبیلی شاگرد او این نظریه را دنبال کرد – گسترش عرصة ولایت از شرعیات به عرفیات – که بعد‌ها این نظریة توسط کاشف الغطا و میرزای قمی پی گیری شد. گویا اولین بار شیخ کرکی است که واژة ولی را در باب عقد در نکاح مطرح می سازد و از ولی‌های شرعی «دختر» ذکر می‌کند سپس این واژه به امورات دیگر شرعی نیز کشیده و افراد مهجور را نیز شامل می‌شود. اما در این دوره به دلیل قدرت و شوکت شاهان صفویه و سپس نادر و کریم‌خان و آغا محمد خان توان گستراندن ولایت به همة امور را نداشته‌اند و این اتفاق تنها در زمان قجر و توسط احمد نراقی رخ داد. با تضعیف حکومت عرفی روحانیت روز به روز بیشتر در عرصة اجتماعی وجود کرد. میرزای قمی در ارشاد نامه سلطنت را تائید کرده بود اما در اواخر عمر خود در کتاب جامع الشتات به نیابت عام فقیه از امام تأکید کرد و کاشف الغطاء اصول سلطنت را به اجازه فقیه منوط کرد. او در جنگ با روسها به فتحعلی شاه اجازة جهاد داد و در همان اجازه نامه از فحتعلی شاه به بندة ما که بر بندگی خود اعتراف دارد یاد کرد. همزمان با این فقها احمد نراقی وضعیت را به ولایت فقیه ارتقاء داد. آنچه او انجام داد سفسطه‌ای بود؛ میان دو لفظ با دو مضمون متفاومت که پائین‌ترین نوع سفسطه است. احمد نراقی ولایت را که در باب مهجورات بیان شده بود و منظور از آن اولیاء به معنی سرپرستان افرادی بود که ناقص العقل بودند یا دختران که به دلیل عدم ازدواج نابالغ از لحاظ شرعی به حساب می آمدند با لفظ دیگری که در تصوف مورد استفاده واقع می‌شد یکی گرفت. تصوف چنانکه توضیح داده شده در سلسله مراتب خود به ولایت و ولیان اعتقاد داشتند که به صورت مطلق و مفید وصف می‌شد.

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : doc

تعداد صفحات : 58

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 232 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

مقاله بررسی شیوه های سلوک در عرفان شیعی در 33 صفحه ورد قابل ویرایش

مقاله بررسی شیوه های سلوک در عرفان شیعی
مقاله بررسی شیوه های سلوک در عرفان شیعی - مقاله بررسی شیوه های سلوک در عرفان شیعی در 33 صفحه ورد قابل ویرایش



مقاله بررسی شیوه های سلوک در عرفان شیعی در 33 صفحه ورد قابل ویرایش

فهرست آشنایی و شناخت پیشینیه تاریخی عرفان اسلامی درمقایسه با عرفان های دیگر فصل یکم عرفان عملی عرفان عملی و شریعت فصل دوم : مشکلات عرفان عملی دشواری های عام دشواری های خاص مشکلات مراحل و منازل سلوک هشدارهای سلوک فصل سوم : ریاضت مفهوم ریاضت شرایط و آداب ریاضت رهنمودهای سلوک آفات تربیت و مجاهده فصل چهارم : مقامات، منازل و احوال منازل، مقامات و حالات عرفان فصل پنجم : نگاهی به یافته ها یافته های مقام یقظه یافته های مقام توبه یافته های منزل انابه یافته های منزل تفکر یافته های منزل تذکر یافته های منزل ریاضت یافته های مقام مراقبه یافته های مقام توکل فصل ششم : بحثی درکشف و شهود چیستی کشف و شمود میزان و منطق مکاشفه توجه دقیق به ضابطه ها فصل هفتم : هدف سلوک کمال انسان فصل هشتم: اخلاق و آداب پیشوایان و پیروان اوصاف پیشوایان اوصاف پیروان پرستش واصلان فصل نهم : جلوه های عرفان در ادب پارسی سفارش ها و هشدارهای اخلاقی آداب سلوک ریاضت یعنی پرداختن سالک به حیات روحی و معنوی خروج از عالم حیوانی است. اصول عرفانی عملی و سلوک: 1.انسان تا بینهایت ترقی می تواند کند. 2.پیشرفت انسان جنبه معنوی دارد. 3.این پیشرفت نتیجه اطاعت از حق است. شرایط و آداب ریاضت : 1.پایبندی به شریعت: انسان برای اینکه دراین راه به سرمنزل مقصود برسد باید ازیک رهبری قابل اعتماد پیروی کند. که دراین راه تنها با پیروی از شریعت محمدی (ص) امکان رستگاری وجود دارد. 2.هوشیاری : هوشیاری در راه سلوک بسیار حائز اهمیت است چون سالک با رسیدن به مقام والای خود ممکن است این مسیر را طی کرده برگردد. 3.پرهیز از غرور و ادعا: سالک با طی نمودن گامهایی از ریاضت به قدری کشف صوری قدرت تصوف درطبیعت و آگاهی از حالات پنهان مردم دست می یابد که نباید موجب غرور سالک شود. رهنمودهای سلوک توصیه و سفارش بزرگان در راه ورسم سلوک به 4 طریق می باشد. 1.زندگی به جهان دوست 2. روی کردن از جسم به جان 3. تقسیم بندی اوقات 4. رعایت دقیق تکالیف شرعی5. اعمال و ازکار ویژه 6. تعالی اخلاق و رفتار زندگی به فرمان دوست تا انسان به درجه برتری از کمال وجودی نرسد و تا موجودی خدا گونه نگردد افتخار صفت عبودیت نصیب وی نخواهد شد. از آنجا که کارهای دنیا غفلت زا و سرگرم کننده اند، انسان باید در اندازه نیازهای ضروری و ناگزیرش به کاری حلال و مباح دنیوی پرداخته و فراتر از حد ضرورت نرود. دیگر اینکه بکوشد که به یاد خدا باشد. هرچه بیشتر، بهتر. 2-روی کردن ازجسم به جان انسان باید مقداری بیش از حد معمول از غذا و استراحت خود بکاهد، تا ازجنبه حیوانیت کاسته، به روحانیت خود بیفزاید. فکر او باید بیشتر درباره خودش باشد که چیستم؟ ازکجا آمده ام و به کجامی روم؟ 3-تقسیم بندی اوقات زود بخوابد تا درنیمه شب برای عبادت بی بهره نماند. دروقت خود نماز بخواند. اززمانهای ارزشمند در روز و ماه و سال استفاده کند . گاهی انسان زمانهایی در زندگی برایش به وجود می آید که به خدا نزدیک می شود باید ازآن استفاده کند. سه روز ازماه را روزه بگیرد-پنج شنبه اول وآخرماه-چهارشنبه وسط آن. 4.رعایت دقیق تکالیف شرعی اگر کسی هرگونه اعمال و رفتار دیگری را غیر از صورت اعمال شریعت محمدی به جای دستورات معین دینی انجام دهد نشان آن خواهد بود که دچار وسوسه شیطان شده وهنوز دراسارت خودی وخودخواهی است باید انحرافات نجات یابد. 5.اعمال و ازکار ویژه به دوصورت است برنامه شبانه روز-برنامه سالانه یک برنامه صحیح و درست برای عبادت درصبح و شام کند و یک برنامه صحیح ودرست درماههای خاص مثل صفر-ربیع الاول-محرم-رجب ... کند. 6.تعالی اخلاق ورفتار ریاضت: درعالم عرفان-صدق –ایثار-زهد و شجاعت حضرت علی )ع( مصداق این عامل می باشد. آفات تربیت و مجاهده 1.شکمپارگی الف) کاستن تدریجی از حجم غذا ب) کاستن از تدریجی از وعده غذا 2.شهوت جنسی: تقویت ایمان و زهد، روزه و گرسنگی و ازهمه بهتر، ازدواج به هنگام مهم است. 3.پرحرفی: بحث درمورد چیزهایی که به درد ما نمی خورد نکنیم-لعنت ونفرین- غنا-مسخره و استهزاء و ... 4.خشم وکینه وحد: را باید ازخود دورکرد این نشانه مومن است. 5.دوستی دنیا: سعادت و نعمتهای پایدار را به لذتهای ناپایدار بایدترجیح داد. 6.جاه پرستی و خودنمایی: ازبدترین حالت سالک است که باید درهر چیز حتی عبادت توجه داشته باشد. 7.ریاکاری:نشانه ریا: یکی آنکه درتنهایی تنبلی درجمع کوشا، اگر ستایش شد بیشتر کارکند و درصورت نکوهش کار کند. 8.خودپسندی: مالک خودبین بیمار است و مورد خشم خداوند. فروتنی درجه بنده رادر درگاه حق بالا می برد. 9.فریب و غفلت: هزاران انسان، درغرور و غفلت عمر خود را به سربرده و به جایگاهی که می توانستند برسند نمی رسند. فصل چهارم : مقامات، منازل و احوال درمسیر سلوک، تلاش و مجاهده سالک درسویی وعنایت و موهبت خداوند از سویی دیگر سالک را درمنازل و مقامات پیش برده و با حالات و صفات کمالیه وجودی آرایش می دهند که به عنایت و جذبه حق بر میگردد. منازل، مقامات و حالات عرفان 1.یقظه: به معنی بیداری است توجه به هستی خود و کائنات-علاقه وشوق به فهم و درک این اسرار –بی قراری مبهم درون سالک-احساس تقصیر و کوتاهی 2.توبه:سالک هنگامی از یقظه به توبه می رسد که عوامل نفسانی و وسوسه های شیطانی، او را از راه نبرده باشد. 3.محاسبه: محاسبه ازنقطه ای آغاز و روز به روز گسترش می یابد. از گناه و طاعت تا نعمت و فتنه. 4-انابه : تلاش دراصلاح وضع خود-تلاش درجهت اصلاح خطاها درارتباط با خدا و خلق-رقت قلب غیرعادی و سرانجام با لطف و عنایت خدا رو به رو می شود. 5-تفکر: اگر انابه تکامل یابد، سالک با درخششهایی از عالم معنا و جلوه هایی از حقیقت آشنا می شود. 6.تذکر: یعنی رسیدن-به اعتصام به خدا که عملاً آثار عنایت و جذبه حق-دریافت معانی باطنی قرآن کاستی از مصاحبت مردم –علاقه دنیا – تعلقات شخصی-خوراک و خواب. 7.ریاضت: یعنی غلبه حال، برعلم و عقل سالک-عبور از مرحله تعارض اسما و صفات و استشمام نکهت و حدت و احدیت حق-اهتراز و شادمانی غیرقابل توصیف باطنی 8.حزن: آشنایی ممالک با عوالم معنوی وپیچیدگیهای این عوالم او را دچار غم و اندوه می سازد. اخبات: پیشرفت درحزن دراثر عنایت خداوند پناه معشوق آرامش یافته ار خوف به هیبت می رسد. 10.تبتل: یعنی بریدن از خلق و پیوستن به حق 11.مراقبه: چشم سالک مدام درپی معشوق و به راه معشوق است. 12.استقامت: درا ین منزل سالک بیش از پیش ازحجامت صفات به سوی احدیت ذات گام برمی دارد 13.توکل :سالک دراختیار معشوق قرار می گیرد و سلوک و سیرش به اراده حق خواهد بود. 14.صبر:سالک درعین بلا و گرفتاری دم نمی زند و شکایتی نمی‌کند از دشوارترین منازل سیر وسلوک است. فصل هشتم: اوصاف پیشوایان آداب و اخلاق الهی معصومان )ع( بهترین سرمشق سالکان است. 1-خلق عظیم محمد علیه السلام. پیامبر از دنیا دهن پرنکرده و گوشه چشمی به آن نسپرد، پهلوهایش از همه تهی تر و شکمش از همه گرسنه تر بود برروی زمین غذا می خورد همانند بردگان می نشست. خودش به جامعه و کفش خودوصله می زد. 2-از علی )ع( آموز علی مردی بودفوق العاده، درهرجهت توانمند، سخن به حق می گفت و داوری به عدل می کرد. علم و حکمت ازسراپایش فرو می بارید. از دنیا و دلخوشیهای آن فرار می کرد به تنهایی شبها پناه می برد چشمانش اشکبار بوده ودلش غرق تفکر و تأمل 3-ایثار فاطمه )ع( فاطمه محور اشارات و عنایات الهی و حدیث کسا و پاره تن رسول خدا، بدون شک در نزول آیات اطعام پیاپی برمسکین و یتیم و اسیره همدل و همدست مولای علی )ع( بود دراوج جوانی باداشتن چنان شوهر و فرزندانی هنگامی که از پدرش شنیدکه پیش از همه از دنیا می رود شادمان شد به گونه ای که با این شادمانی، مرگ پدر را تحمل کرد حقا که زبان از توصیف ناتوان است. 4-حلم و بردباری امام حسن )ع( امام حسن از همه بیشتر درشکل ظاهری رفتار و بزرگواری همانند پیامبر )ع( بود. پس از پدرش و غلبه معاویه برجهان و اسلام هیچ گونه توطئه و نیرنگ را برای تحقیر وآزار آن بزرگوار به کار می بستند و آن حضرت درنهایت استقامت و پایداری آن همه را تحمل می کرد تسلط برخویش درمقابل بدگویان از بزرگواری آن مرد دراخلاق است. 5-سالار بلاجویان کربلا بهترین پاکباز طریقت برای عاشقان حقیقت حسین است. احرام او درمکه، رمزی از ترقی درمراتب شریعت به طریقت بودکه آن حضرت به یاران هشدار داد که این کار تکلیف عام نیست و نیز آسان به کف نمی آید. 6-سرور سجده گزاران بهترین نمونه تقبل و عالی ترین سرمشق راز و نیاز با معشوق است هرگاه وضو می گرفت رنگ می باخت به او می گفتند چرا نگرانی می گفت: هیچ می دانید که دربرابر چه کسی می خواهم بایستم و درنماز سراپای وجودش می لرزید/ 7-امام باقر علیه السلام امام صادق علیه السلام می گوید: پدرم شبها به گریه و زاری می پرداخت و رو به سوی خدا کرده می گفت پروردگارا گفتی بکن، نکردم گفتی نکن بازنگشتم اینک منم و پیشگاه تو و هیچ عذری درکار نیست. 8-امام صادق علیه السلام مذهب تشیع به نام او معروف است . از بزرگان اهل بیت است که درعلم وعمل یگانه روزگار بودتلاوت و تدبرش درقرآن سرمشق بزرگی است برای عاشقان خدا. 9-باب الوائج ، هفتمین پیشوا پیشوای شب زنده داران و بردباران کسی که شبها را به پرستش و روزها به روزه داری و یاری مردم می پرداخت به خاطر برجستگی جایگاهش دربندگی خدا و نیکی به مردم او را عبدصالح می نامیدند. خداپرست، بخشنده ترین، دانا و بزرگوارترین مرد روزگارش بود. 10-پیشتاز مقام رضا وارث همه فضایل علی بن ابی طالب و علی بن الحسین بود، با علم و حلم مولای متقیان وارث صبرو تحمل امام سجاد بود با کلام الهی انس دایمی داشت. هرسه روز یک بار ختم قرآن داشت با خدمتگزاران برسرسفره می نشست شبها کمتر می خوابید و روزها را روزه می داشت. 11-جواد الائمه یکی از نمونه های محبوبیت بود او درکمتر از 10 سالگی مقام امامت رسید. با اینکه مدت عمرش کوتاه بود برکات فراوانی از آن وجود به شیعیان رسید و شاید این کوتاهی عمر خود نشان دیگری از محبوبیت او بود. 12-امام علی بن محمد )ع( علی از گلستان نبوت بودکه با همه گرفتاریها لحظه ای از عبادت خداوند و خدمت به خلق باز نمی ایستاد. 13-یازدهمین خورشید حسن عسکری )ع( نمونه تقوا و سرمشق بشر درپرهیز از دنیا و رویکرد به آخرت بود. 14-خورشید دوازدهم مهدی منتظر )ع( حجت خدا و امید رهایی انسان ها خلف صالح، صاحب الزمان، قائم آل محمد و مهدی موعود که خود آیتی از رحمت و عنایت حق است. اوصاف پیروان شب زنده داری و تقوا و دوری از دنیا از همه بیشتر تاکید رفته است. دستگیری از درماندگان، رعایت حقوق دیگران تلاوت قرآن مهربانی باخویشاوندان زندگی کوتاه دنیا را فدای سعادت جاودان کرده واز این سودای پرسودی که خداوند در اختیارشان نهاده است غفلت نکرده با ازخود گذشتن فریب دنیا را نخورد و به رهایی خود کوشیده اند پرستش واصلان درآثار عارفان مسلمان در دو مورد به سقوط تکلیف از عارف اشاره شده است یکی درحال فنا که عارف ازخود بی خود شده وعقل و آگاهی ظاهری او خلل یافته است دیگر درمقام بقای پس از فنا، عارف در این مقام به دلیل دست یافتن به هدف ورسیدن به سرمنزل مقصود نیازی به عبادت ندارد زیرا عبادت برای آن بود که به هدف برسد و اکنون رسیده است اما عارفان درعمل درهیچ یک از این دو مورد، عارف را بی اعتنا به عبادت نمی دانند آنان درهر دومورد یاد شده عبادت خود را ترک نمی کنند.

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : doc

تعداد صفحات : 33

قیمت : برای مشاهده قیمت کلیک کنید

حجم فایل : 24 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل