فایلوو

سیستم یکپارچه همکاری در فروش فایل

فایلوو

سیستم یکپارچه همکاری در فروش فایل

نمایشنامه پرنده و پیتزا

نمایشنامه   پرنده و پیتزا

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

 

تعداد صفحه:26

 

مکان : زیرزمین نمور  و نیمه تاریک خانه ای قدیمی  با پکلانی آجر فرش در گوشه ای که راه به حیاط می برد و دو پنجره کهنه چوبی بر شانه های دیوارعمق که بر کف حیاط خفته اند . آنچه در این زیرزمین به چشم می آید ، اسباب اثاثیه  یک زندگی دانشجویی است مثل میزی چوبی و اطرافش دو صندلی ، تختخواب و کتابخانه ای کوچک و تلفن و ...  

 

زمان : عصر روزی پاییزی و هوا هم ابری .  زهره ابری تر از هوا ، پژمرده بر روی میز نشسته است  و غمگینانه برای   به بچه ای که در رحم دارد  درد دل می‏کند .

 

 

 زهره   عشق (با طعنه و تاسف می خندد) اون گاو به همه چی گه زد و رفت ، به من به تو که از    خودشی ، بچه شی ، ناراحت نشو ، تو هم اگه جای من بودی ، چارتا که نه چهل تا بد و بیراه دیگه بارش می کردی ، نصف حقش نیست ، بابا که بابا ، خر هم باباست ، سگ هم باباست ، اینها را  می‏گم  ، دلم خنک شه ، که بتونم به قول مامانم . آبی به این گُرگُر آتشی که تو جونمه بریزم ( اشک در چشمان زهره حلقه می بندد)  آخه تو نمی دونی ، هیشکی نمی دونه ، اون یابوی بی همه کس چه جوری چزاندتم ، منِ خره بگو که هنوز هم چشمم به دره و می گم بر می گرده ، داغم از اینه که بی شرف یه رگ راست تو وجودش نبود. نمی گم من هم  بی تقصیرم ، بی تقصیر خداست ، من تقصیرم این بود که (دردناک می گرید ) که نشناختمش ، خر بودم اینا رو اگه برات می گم ، نمی گم که زِر زده باشم  ، نمی گم که دیوونه بازی هامو توجیه کرده باشم ، می گم که بدونی ، بفهمی توی این دنیای خراب شده چی می گذره ،     ‌گفته باشمت ، بیای  ، بخوای نخوای می شی من ، زهره که دلم می خواد الان زمین دهن باز کنه مثل تُفی قورتم بده ( تلخ می خندد )  آخه از بابای آدم به آدم نزدیکتر کیه ؟ اگه اون آدم پست نبود ، بی شرف نبود ، این جور جفت مون را توی این گور گرفتار نمی کرد  و مثه کفتار راهش را بگیره و بره ، بره ؟  دربره .    می شنوی ؟ به گمونم  دیگه بشنوی ، قضاوت را بعدش می زارم به عهده خودت ، گفتی تحمل کن تا متولد شم ، باشه می مونم  ،  تحمل می کنم ، گفتی بکش خودت را راحت کن ، کاری نداره می کشم       ولی به خدا اومدنت ، نه تو نباید بیای ، دنیا را بذار بمونه برا بابات ،  سعید . که  خود احمقش هم نمی دونه ، یا شام شیره یا چاشت کفتار ، همه چی از روزی شروع شد که تو مثل زالو تو جونم پا گرفتی  و خوردو خوراکم شد بعدش خون دل . واسه خاطر اینکه ، بتونم یه جورهایی ، چه می‏دونم  ، تُفت کنم و خلاص شم از شرّت ، بلایی نموند که سر خودم نیارم ،‌یه بار زاج و زعفرون را قاطی آب نمک به خورد خودم دادم ، یه بار دیگه هم یه مشت خاک زغال را با یک لیوان سرکه و زردچوبه سر کشیدم ، نزدیک بود اون روز جون بسر بشم  ،  استفراغشون نکرده بودم ( حالت تهوع به زهره دست می دهد ) .  من که خودم از این جور کارها خبر نداشتم ، پیش نیومده بود که بلد باشم ، از زیر زبون این و اون  کشیدم بیرون ، یه بار شوکت خانم ، نیست  زیاد ازش اُرس و پرس می کردم ، شک کرده بود ، پدرم در اومد تا بهش قبولاندم  که بابا  یه جورایی به درس و مشق مون ربط داره ، روزی صد بار ، شاید هم بیشتر ، خودم را از پله پنجم این زیر زمین با پا پرت می کردم پایین که پُسِت بندازم ،  بهت چی بگم ، چار چنگوله مثه کنه من را  چسبیده بودی ، یه بار هم از پله ششم پریدم ، خدا رحم کرد پام نشکست ، همه هیچ ، نتیجه این شد که فکر کنم ،‌ حالا زنده یا مرده دوست داری با هم باشیم ، درسته ؟ جواب هم که ندی ،‌ می فهمم چی می گی  ،‌  اون الدنگ ، بابات که اولاش همه چی را انکار می کرد ، می گفت خل شدی ، می گفت بری بالا ، بیای پایین می گم نیست  ، اصلاً همچین چیزی امکان نداره ، دلم می خواست مثه خیلی از حرفهاش ، این حرفش را  باور می کردم ، شاید بتونم برای چند دقیقه هم که شده از فکر نحست که مثه گردباد تو سرم تاب می خورد ، راحت شم نمی تونستم . می گفتم سعید من ، به خدا من حالات خودم را می شناسم ، من اون را نه به اندازة یه نطفه یا حتی یه نوزاد ، اندازة  یک کوه تو جونم حسش می کنم ، هیچ ، با پوزخندی می‏گفت داری به خودت تلقین می کنی زهره ،‌ پس آخه این همه حالت استفراغ و دل پیچه و ترش کردن و هزار کوفت و زهر مار دیگه ، مال چی یه ؟ بد غذایی ، بی غذایی ، خب یه چیزی باید می گفت دیگه ، استفراغام اون روزا جوری بود که تا دم در هم نمی تونستم برم . می گفت چه می دونم مسمومیته شاید ، چاک دهنش را جواب آزمایشی که دادم دوخت .  بفرمایید خانم ، مثبته ، شما مادر شدید ، آخ ، چی به سرم اومد اون لحظه ،  دوست داشتم بابات پیشم بود اون لحظه خرخره اش را می جویدم ،دنیا دور سرم چرخید ، هی چرخید . چرخید ، گیج شدم ، خواستم بخورم زمین ، نفهمیدم کی ‏ ، زیر بغلام را گرفت برد دستشویی اونجا بس که استفراغ



مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : یعقوب ذاکری

شماره تماس : 09017568099 - 07642351068

ایمیل :shopfile95.ir@gmail.com

سایت :shopfile95.sellfile.ir

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

نمایشنامه ‏ی بچه‏ های غار

نمایشنامه ‏ی بچه‏ های غار

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

 

تعداد صفحه:45

شخصیت‏ها:

            1- خانم مربی- ماه

2- نوجوان یک

3- نوجوان دو- چشمه- ابر

4-نوجوان سه – باد

5- پسرک یک- عنکبوت یک-درخت

6- پسرک دو- کفتر یک                                                       

7-دخترک یک- عنکبوت دو

                                                         8-دخترک دو – کفتر دو

               

 

 

مکان: غاریست تاریک و در آن دهانه‏ی غاری.                                                                                                                     

زمان: شبی یخ زده از شبهای سرد سا ل .

بازیگران پشت پرده ی  تاریک شب و غار ، محتاط وهراس انگیز پا به صحنه می نهند .

ما در آغاز (پیش از روشنایی )  تنها صدای آنان را می شنویم و امیخته با آ ن ، صدای باد

انفجار توپ و خمپاره از راه دور نزدیک .

صدای مربی (محتاط و مضطرب ): بیا تو دیگه ، بجنب عزیزم... تکون بخورید بچه‏ها!

        سریع تر، سریع تر ... مواظب باش...      

صدای دخترک یک : چقدر تاریکه ا ینجا ، من ،من جلوی پام را نمی بینم.

صدای مربی : الان فانوس روشن می کنیم. مواظب باشید بچه‏‏ها پاتون به سنگی نخوره !

صدای پسرک یک: من اینجا از سرما یخ می زنم .

صدای مربی :چاره‏ای نیست عزیزم،همه‏ی ما سردمونه،باید تحمّل کرد.

صدای نوجوان دو: بهتر از ماندن زیر آتیش توپ تانکه.

صدای مربی: یه نفرتون با این پتو، دهانه غار را ببنده باد سرد نیاد تو .

صدای نوجوان یک: بدش من خانوم.

صدای مربی: کجایی؟

صدای نوجوان یک:اینجام ،اینجام.

صدای مربی: یکی تون هم این فانوس‏ها را روشن کند.

صدای نوجوان دو: کبریت !

صدای مربی: از تو جیب کوله پشتی خودم وردار.

صدای دخترک دو: من‏،من می‏ترسم.

صدای نوجوان دو: تاریکی که ترس نداره .

صدای نوجوان دو: فانوس‏ها کو؟

صدای پسرک دو: اینجان دست من .

صدای پسرک یک: از سرما دندونانم رو هم بند نمی یان‏،دارم‏،دارم از سرما کبود می‏شم خانوم.

صدای مربی: طاقت داشته باش عزیزم‏،طاقت داشته باش.

        « صدای انفجار پیاپی توپ و خمپاره  از راه دور»

صدای نوجوان یک: چه سر صدایی راه انداختن امشب، می ماندیم معلوم نبود چه بلایی به سرمون بیاد.

صدای نوجوان دو: این کبریتا هم مثل من نم کشیدن(می خندد) روشن نمی شن‏.



مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : یعقوب ذاکری

شماره تماس : 09017568099 - 07642351068

ایمیل :shopfile95.ir@gmail.com

سایت :shopfile95.sellfile.ir

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل

مقاله رویکرد ویژه به ادبیات داستانی

مقاله رویکرد ویژه به ادبیات داستانی
مقاله رویکرد ویژه به ادبیات داستانی - مقاله رویکرد ویژه به ادبیات داستانی



*مقاله رویکرد ویژه به ادبیات داستانی*



هفته کتاب امسال، با رویکرد ویژه به ادبیات داستانی و در 9 روز برگزار شد. توجه دولت از سال‌های گذشته، به این حوزه چشمگیرتر به نظر می‌رسد.



انتصاب معاونت فرهنگی وزیر کنونی فرهنگ و ارشاد اسلامی و نیز وزارت یک مدعی داستان‌نویسی در اوایل کار دولت گذشته، خود به خود توجه دستگاه متولی کشور را به این سمت کشانده است.



از طرفی اتفاقات دیگری نیز، چون رشد کمی فعالیت جوایز و جشنواره‌های ادبی و انتشار شمار‌گان بیشتری کتاب در حوزه داستان کوتاه، نمود این واقعیت است که ادبیات ما رو به سوی رشد دارد.



در این باره گفت و گویی با دکتر عباس پژمان- مترجم انجام شده است که در ادامه می‌آید.



سرزمین های گوناگون، هر کدام به گونه‌ای عصری از شکوفایی ادبیات داستانی‌شان را تجربه کرده‌اند. شما فکر می‌کنید با توجه به توجه مردم، نگاه دولت و... روزهای خوب ادبیات داستانی ما فرا رسیده است؟



ببینید همان طور که گفتید، معمولاً هر کشور یا زبانی یک دوره‌ شکوفایی ادبیات داستانی داشته است. واقعیت این است که ما نداشته‌ایم. بنابر این احتمال این که داشته باشیم خیلی زیاد است. منتها باید شرایطش فراهم شود.



و اولین شرطش این است که وسیله چاپ آثار نویسندگان فراهم شده و به کار نویسنده اهمیت داده بشود. خوشبختانه کارهایی شده و باید بشود و اگر این اتفاقات روی دهد احتمال این که در سال‌ها و دهه‌های آینده یک دوره شکوفایی در ادبیات داستانی داشته باشیم خیلی زیاد است با توجه به تغییر و تحولاتی که در یک سال گذشته رخ داد، داستان‌های زیادی چاپ نشد.



امیدواریم که این دوره به سرعت سپری شده و زمینه‌ای فراهم شود که آثار داستانی هم چاپ شده و هم وسیله توزیع آن فراهم بشود.



فرمودید باید شرایط بهتری برای توزیع و روند اخذ مجوز نشر پیش گرفت و معتقدید که کندی این روند به ادبیات داستانی و ترجمه ما لطمه می‌زند. فکر می‌کنید چه راه‌کاری وجود دارد؟ دولت به عنوان متولی فرهنگی کشور و مردم و فرهیختگان چه نقشی دارند؟



می‌شود توزیع را نیز تا حد زیادی درست کرد و کتاب را در شهرستان‌ها به دست خواننده رساند. در تهران این اقدام شهرداری- کتابفروشی‌های زنجیره‌ای شهر کتاب- اقدام مهمی است. الان قسمت عمده‌ای از کتاب‌ها را همین کتاب‌فروشی‌ها می‌فروشند.
قیمت فقط900 تومان پرداخت و دانلود

مشخصات فروشنده

نام و نام خانوادگی : مهدی حیدری

شماره تماس : 09033719795 - 07734251434

ایمیل :info@sellu.ir

سایت :sellu.ir

مشخصات فایل

فرمت : doc

تعداد صفحات : 9

قیمت : 900 تومان

حجم فایل : 8 کیلوبایت

برای خرید و دانلود فایل و گزارش خرابی از لینک های روبرو اقدام کنید...

پرداخت و دانلودگزارش خرابی و شکایت از فایل